جدول جو
جدول جو

معنی داخنیین - جستجوی لغت در جدول جو

داخنیین
خواباندن، از کار افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داخیدن
تصویر داخیدن
ازهم جدا کردن چیزی، پراکنده کردن، نظر به چیزی انداختن و دیده ور شدن
فرهنگ فارسی عمید
(خِ)
داخلون. لعابات. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان خرقان بخش آوج شهرستان قزوین واقع در 24000گزی شمال آوج و 6000گزی راه عمومی. معتدل و دارای 427 تن سکنه. آب آن از رود خانه خررود و چمن قمشلو. محصول آنجا غلات و سیب زمینی و نخود و مختصر باغات. شغل اهالی آنجا زراعت و قالی و جاجیم بافی و راه آن مالروست و ماشین میتوان برد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
جمع واژۀ دائن. وامخواهان، وامداران. مدیونین
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دالائی بخش خمین شهرستان محلات واقع درهفت هزارگزی باختر خمین دارای 326 تن سکنه، آب آن ازقنات است، محصولش غلات و بنشن و چغندرقند و انگور و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
دانستن، غلطانیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ)
از هم جدا کردن. (برهان). پشم و پنبه از هم جدا کردن. پراکنده کردن. (انجمن آرا) ، نظر بر چیزی افکندن. دیده ور شدن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اخقیین
تصویر اخقیین
جمع اخقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داخیدن
تصویر داخیدن
از هم جدا کردن چیزی، پراکنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانیدن
تصویر دانیدن
دانستن، غلطانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
در آینده درون آینده مقابل خارج جمع داخلین، درون اندرون، مقابل خارج. یا داخل و خارج. درون و بیرون، داخله و خارجه، جمع داخل، درونیان، درون ها، درآیندگان
فرهنگ لغت هوشیار
خم کردن اجسام و اشیا منعطف، جلوگیری کردن از فتنه و آشوب
فرهنگ گویش مازندرانی
چسباندن، مایه زدن، مثل: مایه زدن شیر و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
مالاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
تاکردن، خرد و ریز کردن، شکستن، دوختن لبه ی لباس و پارچه
فرهنگ گویش مازندرانی
آواز خواندن
فرهنگ گویش مازندرانی
خواباندن، از کار انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
خواب کردن، خوابانیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریختن
فرهنگ گویش مازندرانی