جدول جو
جدول جو

معنی داخل - جستجوی لغت در جدول جو

داخل
داحول، درگاه پادشاهان، جایی که در جلو سراپردۀ خاص پادشاه ترتیب دهند که از آنجا کسی بی اجازه عبور نکند
تصویری از داخل
تصویر داخل
فرهنگ فارسی عمید
داخل
ورود کننده، در آینده، به درون آینده، مقابل خارج، درون، اندرون
تصویری از داخل
تصویر داخل
فرهنگ فارسی عمید
داخل
(خِ)
طبرش داخل. تفرش، طبرس و آن از توابع قم قدیم بوده است: در طبرش داخل و جاست و فالق بهر جریبی زمین بیست و پنج درهم مقرر بوده است. (تاریخ قم ص 119). مزارعان و معاهدان در جمیع رستاقها بغیر از طبرش داخل و جاست و فالق هر مردی دوازده درهم. (تاریخ قم ص 120). و آسیایی که در قهستان قم و ساوه و جبالخوی وطبرش خارج بوده بیست و پنج درهم و آسیاهای طبرش داخل و جاست و خوابه بهر آسیایی ده درهم. (تاریخ قم ص 120)
الواح الداخل، نام محلی مرکب از چند تپۀ ممتد از شرق به غرب واقع در جهت غربی رود نیل به صعید مصر. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
داخل
(خِ)
عبدالرحمان بن معاویه بن هشام الداخل، از ملوک اموی اندلس. رجوع به عبدالرحمن... و رجوع به الاعلام زرکلی ج 1 ص 302 شود
لقب زهیر بن حرام شاعر هذلی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
داخل
(خُ)
درگاه پادشاهان را گویند. (برهان). داخول. (برهان). درگاه و دالان و صفه که بر در سلاطین برای نشستن مردم از چوب و سنگ سازند. (غیاث). و صاحب غیاث اللغات از سراج اللغات و شرح قران السعدین نقل کند که داخل به معنی سراپردۀ بارعام و آن احاطه ای باشد که در پیش سراپردۀ خاص پادشاه بکشند و بر در آن علم استاده کننده تا در اوکسی سوار گذشتن نتواند بسبب بزرگی علم:
نرگس از پهلوی سنبل سوی ما چشمک زن است
تا بدان چشمک اسیر طرۀ سنبل شویم
شاه تا داخل بساط آراست اندر مدح او
چون علم گشتیم باری سوی آن داخل شویم.
امیرخسرو.
نوک رمحش چرخ اطلس را دریده بارها
بر سر اعلام داخل بسته اطلس پارها.
امیرخسرو.
، علامتی که بر اطراف زراعت سازند بجهت منع وحوش و طیور. (غیاث). داخول. (برهان)
لغت نامه دهخدا
داخل
درون، اندرون، تو
تصویری از داخل
تصویر داخل
فرهنگ لغت هوشیار
داخل
((خِ))
در آینده، درون آینده، جمع دواخل، درون، تو
تصویری از داخل
تصویر داخل
فرهنگ فارسی معین
داخل
درون، تو یا درون، تو، اندرون
تصویری از داخل
تصویر داخل
فرهنگ واژه فارسی سره
داخل
اندرون، باطن، تو، در، درون، وارد
متضاد: خارج
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داخله
تصویر داخله
داخل، داخل کشور، داخلی مثلاً محصولات کشاورزی داخله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داخلی
تصویر داخلی
درونی، اندرونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داخلی
تصویر داخلی
اندرونی، باطنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داخله
تصویر داخله
درون، مقابل خارجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داخلی
تصویر داخلی
((خِ))
درونی، اندرونی، مربوط به داخل یک کشور یا یک ناحیه یا یک مؤسسه و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داخله
تصویر داخله
((خِ لِ یا لَ))
مؤنث داخل، مقابل خارجه، درون، اندرون، درون یک کشور یا ناحیه
وزارت داخله: وزارت کشور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داخلی
تصویر داخلی
درونی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داخلی
تصویر داخلی
Domestic, Interior, Internal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از داخلی
تصویر داخلی
domestique, intérieur, interne
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از داخلی
تصویر داخلی
ya nyumbani, ya ndani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از داخلی
تصویر داخلی
yerli, iç
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از داخلی
تصویر داخلی
국내의 , 내부의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از داخلی
تصویر داخلی
家庭の , 内部の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از داخلی
تصویر داخلی
ביתי , פנימי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از داخلی
تصویر داخلی
घरेलू , आंतरिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از داخلی
تصویر داخلی
domestik, interior, internal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از داخلی
تصویر داخلی
домашний , внутренний
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از داخلی
تصویر داخلی
binnenlands, binnenste, intern
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از داخلی
تصویر داخلی
doméstico, interior, interno
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از داخلی
تصویر داخلی
domestico, interno
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از داخلی
تصویر داخلی
doméstico, interior, interno
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از داخلی
تصویر داخلی
国内的 , 内部的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از داخلی
تصویر داخلی
domowy, wewnętrzny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از داخلی
تصویر داخلی
домашній , внутрішній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از داخلی
تصویر داخلی
häuslich, innen, intern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از داخلی
تصویر داخلی
ในประเทศ , ภายใน
دیکشنری فارسی به تایلندی