جدول جو
جدول جو

معنی داحضه - جستجوی لغت در جدول جو

داحضه
(حِ ضَ)
تأنیث داحض. حجت باطل یعنی افزاینده: با ایشان قرعه زد از جمله مدحضان آمد و مغلوبان، من قولهم ادحضت حجته اذا ابطلتها. و منه قوله: حجتهم داحضه. (قرآن 16/42). و اصله من دحضت رجله اذا زلقت. و منه قوله علیه السلام: یوم تدحض فیه الاقدام. (تفسیر ابوالفتوح رازی چ 1 450)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داحض
تصویر داحض
باسک، خمیازه، دهن دره، فاژ، فاژه
فرهنگ فارسی عمید
(اَ حِضْ ضَ)
جمع واژۀ حضیض
لغت نامه دهخدا
(حَ)
واحد داح. بازی کودکان. یقال: الدنیا داحه. (مهذب الاسماء). رجوع به داح شود
لغت نامه دهخدا
(حِ)
لغزنده و دور شونده. (غیاث) ، باطل. (غیاث) :
مری اش آنکه حلو و حامض است
حجت ایشان بر حق داحض است.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از داحض
تصویر داحض
لغزنده و دور شونده
فرهنگ لغت هوشیار