معنی داحض - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با داحض
داحض
- داحض
- لغزنده و دور شونده. (غیاث) ، باطل. (غیاث) :
مری اش آنکه حلو و حامض است
حجت ایشان بر حق داحض است.
مولوی
لغت نامه دهخدا
داحی
- داحی
- گستراننده و فراخ گردانندۀ زمین یعنی خداوند تبارک و تعالی، (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
داحه
- داحه
- واحد داح. بازی کودکان. یقال: الدنیا داحه. (مهذب الاسماء). رجوع به داح شود
لغت نامه دهخدا
داحق
- داحق
- ناقه که زهدان آن بیرون آمده باشد بعد از ولادت، مرد خشمناک. (منتهی الارب) ، مرد گول. ج، داحقون، خرمای دفزک زرد. ج، دواحق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا