معنی داحر - جستجوی لغت در جدول جو

داحر

لغت نامه دهخدا

داحر

تصویری از داحر — تصویر داحر

فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساحر — تصویر ساحر

(دخترانه)

سحرکننده، افسونگر

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از داور — تصویر داور

کسی که برای قطع و فصل مرافعۀ دو یا چند تن انتخاب شود، قاضی، در ورزش کسی که بر اجرای درست قوانین بازی نظارت دارد، کسی که میان نیک و بد حکم کند، حاکم

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از دایر — تصویر دایر

مقابل بائر، در حال فعالیت، برقرار، گردنده، دور زننده،

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از دادر — تصویر دادر

برادر، برای مثال از پدر چون خواستندش دادران / تا برندش سوی صحرا یک زمان (مولوی - ۹۵۲)، دوست صمیمی که مانند برادر باشد، برای مثال تلخ خواهی کرد بر ما عمر ما / کی بر این می دارد ای دادر تو را؟ (مولوی - ۱۰۰۴)
دادگر
دادر آسمان: خدای تعالی

برادر، برای مِثال از پدر چون خواستندش دادران / تا بَرَندش سوی صحرا یک زمان (مولوی - ۹۵۲)، دوست صمیمی که مانند برادر باشد، برای مِثال تلخ خواهی کرد بر ما عمر ما / کی بر این می دارد ای دادر تو را؟ (مولوی - ۱۰۰۴)
دادگر
دادر آسمان: خدای تعالی

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از داحض — تصویر داحض

باسک، خمیازه، دهن دره، فاژ، فاژه

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از دابر — تصویر دابر

تیری که از نشانه درگذرد، گذشته

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از ساحر — تصویر ساحر

سحر کننده، جادوگر، افسونگر

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از داثر — تصویر داثر

هالک، غافل، کهنه، مندرس

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از دایر — تصویر دایر

دائر، گردان، گردنده، گردگرد، گرداگردان، چرخنده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دائر — تصویر دائر

برقرار، گردنده گردنده، گردش کننده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از داهر — تصویر داهر

روزگار سخت، از ویژه نام های تازی، سخت و شکننده

فرهنگ لغت هوشیار

قاضی، حاکم، دادرس در اصل این کلمه دادور بود بمعنی صاحبداد، پس به جهت تخفیف دال تانی را حذف کردند

فرهنگ لغت هوشیار

سپس رو دنباله رو، پایان ، بیخ، لاد (بنا) برزمین نرم، تیر که به آماج نخورد، رفته

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از داحس — تصویر داحس

کژ دمه (عقربک) ناخن پال از بیماری ها

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از داحض — تصویر داحض

لغزنده و دور شونده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از داحق — تصویر داحق

گول، خرمای زرد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دادر — تصویر دادر

برادر، دوست

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از داعر — تصویر داعر

پلید تباهکار، چوب پوسیده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از داغر — تصویر داغر

فرومایه و ذلیل

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ساحر — تصویر ساحر

افسونگر، سحر کننده، جادو کن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از باحر — تصویر باحر

گول خل، خون ناب، خون زاهدان، دروغگوینده، هامی (حیران)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از داثر — تصویر داثر

غافل، کهنه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دابر — تصویر دابر

((بِ))

تابع، پیرو، دنباله، گذشته، آخر هر چیز

فرهنگ فارسی معین

تصویری از ساحر — تصویر ساحر

((حِ))

افسونگر، فریبنده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از دادر — تصویر دادر

((دَ))

برادر، دوست

فرهنگ فارسی معین

تصویری از داثر — تصویر داثر

((ثِ))

کهنه، مندرس

فرهنگ فارسی معین

تصویری از دایر — تصویر دایر

((یِ))

گردنده، آباد، معمور، رایج، متداول، گردان، چرخنده، متعلق، وابسته

فرهنگ فارسی معین

تصویری از داور — تصویر داور

((وَ))

قاضی، حکم

فرهنگ فارسی معین

تصویری از ساحر — تصویر ساحر

جادوگر، افسونگره

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از داور — تصویر داور

قاضی

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از داور — تصویر داور

Adjudicator, Arbitrator

دیکشنری فارسی به انگلیسی

تصویری از داور — تصویر داور

судья , арбитр

دیکشنری فارسی به روسی

تصویری از داور — تصویر داور

Schiedsrichter

دیکشنری فارسی به آلمانی