- داح
- نگار، دستبند
معنی داح - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گول، خرمای زرد
لغزنده و دور شونده
کژ دمه (عقربک) ناخن پال از بیماری ها
پس زننده دور کننده
باسک، خمیازه، دهن دره، فاژ، فاژه
ستایشگر
زمین فراخ درندشت
شورش بزرگ، کاسه بزرگ، لشکر گران، تغار از سنگ یا از چوب، بزرگ دنبه
بانگ بانگ کردن
قدح ها، تیرهای بی پیکان، جمع واژۀ قدح
خوانندۀ اشعار مذهبی، مدح کننده، ستایش کننده، ستایشگر
کاسه ساز کاسه فروش، غنچه غنچه گل، جمع قدح، تیر های کمان، تیر های منگ (قمار) جمع قدح تیرهای پیکان نا نهاده تیرهای قمار
ستاینده، آفرین سرا، مدیحه گو
قدح ساز، کاسه گر
دام روباه
آنچه از چوب و غیره که صیاد آهوان برای بدام انداختن آنها آماده سازد جمع دواحیل. پارسی تازی گشته داخل دامی که از چوب و شاخه برای شکار آهو سازند داهول
داحس: ناخن پال
آنچه شکارچی از چوب یا چیز دیگر برای به دام انداختن شکار مثل آهو یا گورخر ترتیب بدهد
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
قاضی، خداوند، هر یک از اشخاصی که طرفین دعوا برای حل اختلافات به طریقه غیررسمی انتخاب می کنند
ادعا
آغاج
قانون، آکت
راندن پیر شدن
شیر آبکی
نیک رو نیک رونده اسپ، جمع دلوح، ابرهای زایا
سریانی تازی گشته نام روز ششم کانون الاخر است جشن ترسایان است که در آن روز یحیی عیسی را در رود اردن به آ یین شست روز دوازدهم پس از زایش عیسی است که در آن روز ستاره ای شگفت در آسمان دیده شد روز ششم ماه کانون الاخر روزه عید دنح مسیحیان است. گویند که یحیی بن زکریا درین روز مسیح را در آب معمودیه بنهر اردن غسل تعمید داد
خیمه مویین: ویان
شاد شدن
اسپانور (حیاط) گشت نیک، گوسپند پروار
عقاب سیاه، و بمعنی دلالت کننده
آک گویی آک جویی، سرزنش