- دابه
- هر حیوانی که روی زمین راه رود
معنی دابه - جستجوی لغت در جدول جو
- دابه ((بَّ))
- هر حیوانی که روی زمین راه رود، چارپا، جمع دواب
- دابه
- هر حیوانی که روی زمین راه برود. بیشتر به چهارپایان باری و سواری اطلاق می شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زهدان، زهار، بن زهار
اعطا
التماس
دلیری بر حرب و بر هر کار
عاقل بودن، حاذق بودن در کار و صنعت
از پارسی یک دلب یک چنار
مزاح کردن شوخی کردن، مداعبت شوخی کردن لاغ گفتن، شوخی
دیبا. توضیح: های دیبه ملفوظ است. یا دیبه خسروی جامه حریر پادشاهی، گنج سیم از گنجهای خسرو پرویز گنج دیبه
آن جز از گوسفند که بجای دم از خلف آن واقع شده و محتوی چربی می باشد
کوتاه بالا مرد
مادراندر زن پدر. مونث راب: زن پدر زن بابا مامندر
دشگویان گروهی که در زمان علی علیه السلام نیز ابوبکر و عمر را دشنام می دادند (فضل بن شادان نیشابوری)
تهیگاه تهیگاه، آهو ماده، پاسخ، آهوی شاخدار
مسافر، غریب
خانه کوچک، خانه بزرگ، زمین فراخ
مبذول، بخشیده، عطا کرده
هنرمند زن، تبیره زن زن
ضعیف النفس، ناتوان پرنده شکاری
شکست، مرغوا، پاشنه
سپس رو دنباله رو، پایان ، بیخ، لاد (بنا) برزمین نرم، تیر که به آماج نخورد، رفته
جراحت سر که خون از آن برود
هسته، تخم گیاه، بذر
تانک
زنی که بچه کسی دیگری را شیر دهد
بازگشت از گناه
مونث شاب برنا دختر
جمع صائب، تیر های بی لغز، رساها رسایان یک درخت سیماهنگ، بد بختی شور بختی، سست خردی
زنی که بچۀ کس دیگر را شیر بدهد، پرستار زن که کودکان را پرورش دهد و پرستاری کند، قابله
تیری که از نشانه درگذرد، گذشته
عضوی از بدن گوسفند که در انتهای تنۀ او آویخته و به جای دم اوست و تمام آن چربی است و روغن آن بیشتر و بهتر از پیه و چربی بدن گوسفند است