جدول جو
جدول جو

معنی خیمناک - جستجوی لغت در جدول جو

خیمناک
قی آلود، چرکین، (یادداشت مؤلف)، زخمیان، مجروحان، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
خیمناک
چرکین، زخمیان
تصویری از خیمناک
تصویر خیمناک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرمناز
تصویر خرمناز
(دخترانه)
زیبا و با طراوت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرمناک
تصویر آرمناک
(پسرانه)
ارمنی، پسر هایکا، شخصی که ارمنیها نژاد خود را به او نسبت می دهند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ریمناک
تصویر ریمناک
چرکناک، چرکین، چرک آلود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشمناک
تصویر خشمناک
خشمگین، عصبانی، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیمناک
تصویر بیمناک
بیم دارنده، ترسنده، ترسناک، ترس آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیمناک
تصویر غیمناک
ابرناک، دارای ابر
فرهنگ فارسی عمید
ترسنده و خائف، (فرهنگ نظام)، ترسناک، (آنندراج)، جبان، (ناظم الاطباء)، هراسناک، (یادداشت مؤلف) :
موی سر جغبوت و جامه ریمناک
وز برونسو باد سرد و بیمناک،
رودکی،
یکی کار دارم ترا بیمناک
اگر تخت یابی اگر تیره خاک،
فردوسی،
- بیمناک کردن، ترسناک کردن، هراسناک کردن:
زری کآدمی را کند بیمناک
چه در صلب آتش چه در ناف خاک،
نظامی،
، خطرناک، آکنده از خطر، پرخطر: و راه بیمناک نبود، (تاریخ سیستان)،
پیر در آن بادیۀ بیمناک
داد بضاعت به امینان خاک،
نظامی،
من بیدل و راه بیمناک است
چون راهبرم توئی چه باک است،
نظامی،
رجوع به باک شود
لغت نامه دهخدا
(خِ)
بیمار. دردمند. (ناظم الاطباء) ، قی آلود. ژفگن. ژفگناک. لخجه: چشم خمناک، چشم قی آلود. چشم ژفگن
لغت نامه دهخدا
ریمی و دارای ریم، مانند جراحتی که در آن ریم فراهم شده باشد، (ناظم الاطباء)، باریم، پرریم، ریمگین، طفس، خم ناک، (یادداشت مؤلف)، چرکناک، (آنندراج)، کثیف، ناپاک، چرکین، ملوث، پلید، آلوده، (ناظم الاطباء) :
موی سر جغبوت و جامه ریمناک
از برون سو باد سرد و بیمناک،
رودکی،
خدای عزوجل برتنهای ایشان جامه نگاه داشت فرسوده و دریده نشد و ریمناک نشد، (ترجمه طبری بلعمی)، منتفخ و آماسیده، زبون و پوسیده، فاسد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
باغیم. دارای ابر و میغ. ابرناک. رجوع به غیم شود
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ)
عصبانی. خشمگین. (ناظم الاطباء). خشمین. خشمن. غضبناک. خشمگین. غاضب. مغضب. غضبان. غضوب. غضبی. دژم. آلغده. آرغده. ثعلول. (یادداشت بخط مؤلف) :
سپهدار گردنکش و خشمناک
همی خون شود زیر او تیره خاک.
فردوسی.
از او پاک یزدان چو شد خشمناک
بدانست و شد شاه با ترس و باک.
فردوسی.
فریدون چو بشنیدشد خشمناک
از آن ژرف دریا نیامدش باک.
فردوسی.
جهان پهلوان رستم خشمناک
برفت و نیامد ز لشکرش باک.
فردوسی.
القاهر.... مردی بود بلندبالا گندم گون و نیکوروی و بر روی وی اثر آبله بود بلندبینی و محاسن انبوه خشمناک و باهیبت و چون بخلافت بنشست سی وچهارساله بود. (ترجمه طبری بلعمی). چون این تذکره مطالعت کرد طیره شد و خشمناک و متغیر گشت. (ترجمه تاریخ یمینی).
شه در او دید خشمناک و درشت
بانگ بر زد چنانکه او را کشت.
نظامی.
زننده شد از تیر خود خشمناک.
نظامی.
یکی ازپسران هارون الرشید پیش پدر آمد خشمناک. (گلستان سعدی). فاعی، خشمناک کف برآورده از دهن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
مواسات باشد و آن معاونت یاران و دوستان و مستحقین کردن است، (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج)، مشفق و مهربان و دستگیر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیمنات
تصویر تیمنات
جمع تیمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارناک
تصویر خارناک
جایی که خار بسیار باشد پرخار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالناک
تصویر خالناک
دارای خال بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از المناک
تصویر المناک
دردناک و حزن آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطرناک
تصویر خطرناک
پر خطر، هولناک، مخوف آنچه که موجب خطر گردد مهلک. هولناک پرخطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشمناکی
تصویر خشمناکی
غضبناکی خشمگینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرمناک
تصویر جرمناک
گنهکار، بزهکار مجرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خندناک
تصویر خندناک
شاد بشاش خرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمناک
تصویر خمناک
بیمار، دردمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دژمناک
تصویر دژمناک
غمگین افسرده، خشمگین خشمناک، رنجور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیمناکی
تصویر بیمناکی
ترسندگی خوف، ترسناکی هولناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیمناک
تصویر غیمناک
دارای ابر و میغ ابرناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشمناک
تصویر خشمناک
غضبناک خشم آلود خشمگین. غضبناک خشم آلود خشمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیمناک
تصویر بیمناک
ترسناک، هراسناک ترسنده بیم دارنده، ترسناک ترس آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیمیات
تصویر خیمیات
پر گلبرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیمناک
تصویر بیمناک
ترسنده، بیم دارنده، ترسناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوفناک
تصویر خوفناک
ترسناک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خطرناک
تصویر خطرناک
هراس انگیز
فرهنگ واژه فارسی سره
پرپیچ، پیچ دار، خمدار، قوس دار، مقوس، منحنی
متضاد: راست، صاف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تندخو، خشم آلود، خشمگین، خشمناک، عصبانی، غضب آلود، غضبناک، قهرآلود، نژند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ترسو، ترسیده، متوحش، مرعوب، مستوحش، وحشتزده، هراسان
متضاد: جسور، ترسناک، ترسو، خوفناک، سهمناک، هولناک، اندیشناک، متوهم
فرهنگ واژه مترادف متضاد