جدول جو
جدول جو

معنی خیطان - جستجوی لغت در جدول جو

خیطان
جمع واژۀ خوط، جمع واژۀ خیط
لغت نامه دهخدا
خیطان
جمع خوط، شاخه ها شاخه های نازک
تصویری از خیطان
تصویر خیطان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حیطان
تصویر حیطان
حائط ها، دیوارها، جدارها، بستانهایی که اطرافش دیوار باشد، جمع واژۀ حائط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیسان
تصویر خیسان
خیساندن، خیس کردن چیزی برای آنکه آب را به خود بکشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیطان
تصویر شیطان
روح پلید و خبیث
متمرد، نافرمان
دیو، اهریمن
در اسلام فرشته ای که چون از فرمان الهی در سجده کردن آدم خودداری کرد از بهشت رانده شد و به گمراه ساختن آدمیان پرداخت، ابلیس
بازیگوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیزان
تصویر خیزان
خیزانیدن، خیزنده، در حال برخاستن، برخاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیطان
تصویر قیطان
رشتۀ باریکی که از ابریشم می بافند
فرهنگ فارسی عمید
دهی است جزء دهستان بالا بخش طالقان شهرستان تهران واقع در 27 هزارگزی خاور طالقان سر راه عمومی مالرو طالقان به کلاردشت که 116 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه و رود خانه پراجان و محصول آن غلات و یونجه و ارزن و اشجار ولبنیات است، شغل اهالی زراعت و گله داری و عده ای برای تأمین معاش به تهران و مازندران می روند و برمیگردند و شغل زنان این ده کرباس بافی و گلیم و جاجیم بافی و راه مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
نام طبقه ای از رعیت بوده باشد: اول آنکه چون زراعت کنند بحکم مساحت خراج بدهند و میانه خوطان و ملامران که دو طبقه از رعیت باشند تفاوت نبود و از حقوق خوطی و مقدمی هیچ فرونگذارند. (تاریخ فیروزشاهی)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
هرهمان. قرطمان. دوسر. (یادداشت بخط مؤلف). مرحوم دهخدا می نویسند که ابن بیطار در ذیل هرهمان خرطان را مرادف هرطمان آورده است. ظاهراً ’خرطان’ باید تصحیف خرطمان باشد
لغت نامه دهخدا
آنکه خیزد، (یادداشت مؤلف)، در حال خیزیدن:
باد سحری سپیده دم خیزانست،
منوچهری،
فرس میراند چون بیمار خیزان
ز دیده بر فرس خوناب ریزان،
نظامی،
چو دود از آتش من گشت خیزان
ز من زاده ولی از من گریزان،
نظامی،
ز بس رود خیزان که از می رسید
لب رامشان رود را می گزید،
نظامی،
،
در حال خاستن، در حال بلند شدن،
- اوفتان خیزان، در حال اوفتادن و بلند شدن:
بیامد اوفتان خیزان بر من
چنان مرغی که باشد نیم بسمل،
منوچهری،
آخر آن مور میان بستۀ افتان خیزان
چه خطا دید که سر کوفته چون مار برفت،
سعدی (طیبات)،
- اوفتان و خیزان، افتان و خیزان:
خوناب جگر ز دیده ریزان
چون بخت خود اوفتان و خیزان،
نظامی،
دیدندش گریزان و اوفتان و خیزان، (گلستان)،
پروانه ام اوفتان و خیزان
یکبار بسوز و وارهانم،
سعدی (ترجیعات)،
- افتان و خیزان، اوفتان و خیزان:
وزینجانب افتان و خیزان جوان
همیرفت بیچاره هر سو دوان،
سعدی (بوستان)،
،
موج، ریشه ای که بهر طرف پنجه انداخته باشد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ حائط، (منتهی الارب)، دیوارهای خانه، (آنندراج) (اقرب الموارد)، و قیاس آن حوطان است، (منتهی الارب)، رجوع به حائط شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از بلوک ماربین و سده در شمال غربی اصفهان، (از حاشیۀ شرفنامۀ نظامی چ وحید) :
ز خیزان طرف تا لب زنده رود
زمین زنده گشت از نوای سرود،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام شهریست بیمن و گویند بت معروف یعوق در قریه ای موسوم به خیوان بوده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تُ عَمْ مُ)
ترسیدن، بددلی کردن، مکر و حیله نمودن پس رجوع کردن بر آن، برداشتن پا. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خیم، خیوم، خیمومه، خیام در تمام معانی شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ خال، (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
شهری است که لشکر ملک الان آنجا باشد. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
گمان بردن چیزی را. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). خیل و خیل. خیله. خیله خال. مخیله. مخاله. خیلوله. رجوع به این مترادفات شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان، واقع در 7 هزارگزی جنوب رزن و 2 هزارگزی شوسۀ رزن به همدان که 290 تن سکنه دارد، آب آن از قنات و محصول آن غلات و حبوبات و صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ سا)
اقامت نمودن بجایی و جای باش ساختن، (از ’وطن’) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، وطن گرفتن، (تاج المصادر بیهقی)، غنوده، روستایی، شوخ، (غیاث) (آنندراج)،
غمازی، خوش آمدگویی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سگ دندان رشته رشته نازک که از ابریشم بافند و آن را زه دامن و گریبان جامه و رشته تسبیح کنند: ز قیطان درو ریشه عشقش دواند برنگی که در چشم تارش نماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیطان
تصویر شیطان
نافرمان، دیو، اهریمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیزان
تصویر خیزان
جهنده، موج کوهه آب، ریشه ای که بهر طرف پنجه انداخته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیسان
تصویر خیسان
دغایی، پیمان شکنی، کاهش بها بازار سردی، بویناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیطاء
تصویر خیطاء
گردن دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیفان
تصویر خیفان
ملخ از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیلان
تصویر خیلان
جمع خال، خجک ها، نشان ها دختر دریا پری دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیمان
تصویر خیمان
بیم، بد دلی، ترفندگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیطان
تصویر حیطان
جمع حائط (حایط) دیوارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایطان
تصویر ایطان
جایباش ساختن (جایباش مسکن)
فرهنگ لغت هوشیار
گند نای دشتی یکی از گونه های تره است که در ریزومش مقداری مواد اندوخته ذخیره می کند تره خاوری تره تابستانی بصل العفریت کراث نبطی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیطان
تصویر شیطان
((شَ یا ش))
دیو، اهریمن، نافرمان، شرور، را درس دادن بسیار حیله گر بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیطان
تصویر قیطان
((ق))
رشته باریک که از ابریشم می بافند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیزان
تصویر خیزان
جهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیطان
تصویر شیطان
اهریمن
فرهنگ واژه فارسی سره