جدول جو
جدول جو

معنی خیزاندن - جستجوی لغت در جدول جو

خیزاندن(پَ سَ دَ)
بلند کردن. برخیزاندن. (یادداشت مؤلف) ، اجبار بخیزیدن کردن. (یادداشت مؤلف).
- برخیزاندن، بلندکردن. خیزاندن
لغت نامه دهخدا
خیزاندن
جهاندن بجست وا داشتن، از زمین بلند کردن و سر پا نگاهداشتن کسی را، لغزاندن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لیزاندن
تصویر لیزاندن
لیز دادن، لغزاندن، سر دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
خیس کردن چیزی برای آنکه آب را به خود بکشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیزانیدن
تصویر خیزانیدن
خیز دادن، جهاندن، کسی را از زمین بلند کردن و به حالت ایستاده درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
(دِ شُ دَ)
لیز دادن. لیزانیدن. لغزاندن. سراندن. شخشانیدن
لغت نامه دهخدا
(لَکَ کَ دَ)
ریزانیدن. ریختن. ریختن کنانیدن. (ناظم الاطباء) : درخت را بجنبان تا خرما بریزاند. (قصص الانبیاء ص 205).
به تنگی بریزاندت روی رنگ
چو وقت فراخی کنی معده تنگ.
سعدی (بوستان).
، ریزه کردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خیسانیدن. (ناظم الاطباء). ترنهادن. فرغاردن. فرغاریدن. شیبانیدن. شیوانیدن. آغاردن. آغاریدن. بیاغاریدن. آغوندن. نقوع. نقع. (یادداشت مؤلف). آغشتن و قرار دادن در مایعی تر نهادن، سخت تر کردن. خیس کردن. (یادداشت مؤلف). انقاع
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ / خُ دَ)
خیزیدن کنانیدن. برخاستن فرمودن. (ناظم الاطباء). بخاستن داشتن. (یادداشت مؤلف).
- بخیزانیدن، خیزانیدن. (تاج المصادر بیهقی). الازلاق. بخیزانیدن. (تاج المصادر بیهقی).
- برخیزانیدن، خیزانیدن.
، برپای کردن. راست کردن. (یادداشت مؤلف). قائم کردن. بحال قیام درآوردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
تر نهادن، خیس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جهاندن بجست وا داشتن، از زمین بلند کردن و سر پا نگاهداشتن کسی را، لغزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیزاندن
تصویر لیزاندن
حرکت دادن چیزی در سطحی لغزان سر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
((دَ))
خیسانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
تمرّغٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
Drench
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
tremper
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
ずぶ濡れにする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
بھیگانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
ভিজিয়ে ফেলা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
kupaamsha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
ıslatmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
흠뻑 젖다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
भीगाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
להרטיב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
промокать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
membasahi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
ทำให้เปียก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
doorweken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
inzuppare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
encharcar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
淋湿
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
przemoczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
змочити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
durchnässen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خیساندن
تصویر خیساندن
empapar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی