جدول جو
جدول جو

معنی خیتام - جستجوی لغت در جدول جو

خیتام(خَ)
خاتم. مهر، انگشتری. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
خیتام
مهر انگشتری
تصویری از خیتام
تصویر خیتام
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ختام
تصویر ختام
پایان، انجام، آخر، آنچه با آن جایی یا چیزی را لاک و مهر می کنند مانند موم و لاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایتام
تصویر ایتام
یتیم ها، کودکانی که پدرش مرده باشد، دزدها، راهزن ها، جمع واژۀ یتیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیام
تصویر خیام
خیمه ها، چادرها، جمع واژۀ خیمه
فرهنگ فارسی عمید
(خَیْ یا)
چادردوز. خیمه دوز. (از ملخص اللغات حسن خطیب) (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، خیمه فروش. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خَیْ یا)
یکی از آثار دورۀ صفوی شهر اسپاهان است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَیْ یا)
شهرت و لقب و تخلص ابوالفتح و بقولی ابوحفص غیاث الدین عمر بن ابراهیم نیشابوری است و او را خیامی نیز می نامند (متوفی بین 515- 517 هجری قمری) . او حکیم وریاضی دان و شاعر معروف ایران در قرن پنجم و ششم هجری قمری است. سبب شهرت او به خیام درست معلوم نیست و احتمال داده اند که پدرش خیمه دوز بوده است. تفصیل زندگی او نیز با روایات افسانه آمیز مخلوط گشته است. بموجب این روایات، او در کودکی با خواجه نظام الملک و حسن صباح همشاگرد بوده است و این خبر بسیار مستبعد است، همچنین وی را در امر تهیۀ زیج ملکشاهی (467 هجری قمری) در شمار سایر دانشمندان ذکر کرده اند که خالی از اشکال نیست. قدیمترین مآخذی که ذکر او در آنها آمده است غیر از یک نامۀ منسوب به سنائی غزنوی کتاب میزان الحکمۀ عبدالرحمن خازنی و چهارمقالۀ نظامی عروضی و تتمۀ صوان الحکمۀ ابوالحسن بیهقی است. خیام بنابر مشهور در عراق و خراسان سفر کرد و غالباً بتدریس حکمت و مطالعه در علوم ریاضی اشتغال داشت. از جمله آثاروی رساله ای در جبر و مقابله و رساله ای فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس و همچنین مختصری در طبیعیات و رساله ای در وجود و رساله ای در کون و تکلیف است، در تذکره ها چند رسالۀ دیگر به او نسبت داده اند و از آنجمله است نوروزنامه که در صحت انتساب آن بدو تردید کرده اند و غیر از اینها چند شعر عربی و تعدادی رباعی فارسی است. در هر صورت هرچند شهرت بخل او در تعلیم ظاهراً اساسی ندارد اما محقق است که وی پرگویی را دوست نمیداشته چه نه بتألیف کتابهای مفصل پرداخته و نه شاگردان معروفی دارد. حتی رباعیهای بدیع و لطیف فارسی و مشهور خود را زیاد نگفته و احتمال دارد که بسبب اشتغال به علم و حکمت تا حدی شاعری را دون شأن خود میدانسته است مضافاً به اینکه در قدیم نیز شهرت او بشاعری نبوده است. چنانکه معاصر وی نظامی عروضی سمرقندی با آنکه به وی ارادتی داشته است و از او با احترام و تقدم در علم نجوم نام می برد، از شاعری او سخنی نمیگوید، در حالی که اگر خیام را رباعی مشهور بود و یا به شاعری شهرت داشت، قاعدهً باید نظامی این دقیقه را فرونگذارد. باری در باب رباعیات منسوب به خیام و اینکه چه مقدار از این رباعیات از او است و چه مقداربنام اوست بین محققان قرن حاضر اختلاف است تا آنجا که تنی چند انتساب این رباعیات را به حکیم عمرخیام منکر شده اند! و خیام ریاضی دان و خیام شاعر را دو تن پنداشته اند اما برخلاف این تصور، از قدیمترین مآخذ که در آنها از رباعیات خیام ذکری رفته است تاریخ الحکماء شهرزوری و مرصادالعباد نجم الدین رازی است و پس از آن جهانگشای جوینی و تاریخ گزیده و مونس الاحرار را می توان ذکر کرد اگر چه در کتب قدیمتر هم اشارات بشعر فارسی او هست. از رباعیات خیام که آن همه باعث شهرت اوشده تاکنون نسخۀ جامع و کامل موثقی در دست نیست و بسیاری از آنچه بدو منسوب می باشد مجهول و منحول است و به این جهت در تعداد واقعی رباعیات او جای بحث است و از قرن نهم و دهم هجری قمری تعداد این رباعیات درنسخ مختلف روبفزونی نهاده است و بجهات مختلف هر رباعی مجهول القائلی را که مضمونش با بعضی سخنان خیام مناسبت داشته به او نسبت داده اند چندانکه تعداد رباعیات منسوب به او که در مجموع مآخذ نسبهً قدیم به سیصدرباعی نمی رسد رفته رفته از هزار نیز تجاوز می کند.
شهرت فوق العادۀ رباعیات خیام در ادوار اخیر چه در ایران و چه در جهان تا حدی زیاد مدیون ترجمه معروف انگلیسی ادوارد فیتز جرالد است که قبول و رواج آن خیام را در اروپا بعنوان یکی از گویندگان بزرگ عالم مشهور کرده است و به این منتهی شده که رباعیات او به زبانهای مختلف منجمله فرانسوی و انگلیسی و آلمانی و ایتالیایی و روسی و عربی و ترکی و ارمنی و آنهم غالباً و مکرر ترجمه شود و متن آن نیز در ایران و غیره همراه با ترجمه یا بدون آن مکرر چاپ گردد و از جملۀ این چاپها می توان چاپ ژکوفسکی و چاپ آربری را نام برد. مضمون عمده غالب رباعیات او شک و حیرت وتوجه بمرگ و فنا و تذکار ضرورت اغتنام عمر است و ازبعضی جهات افکار او با افکار ابوالعلاء معری شاعر عرب شباهت دارد و این موارد شباهت نیز قابل توجه است. رجوع به خیامی شود
علی بن محمد بن احمد بن خلف خراسانی ملقب به علاءالدین. اوراست: دیوانی بفارسی با شعر بسیار که در خراسان و آذربایجان مشهور است. (از معجم الالقاب ج 4 ص 176 نسخۀ مصطفی جواد بنقل احمد حامد صراف در کتاب عمرخیام)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ خیمه، خیمه ها، (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)، چادرها، سراپرده ها:
باغ پرخیمه های دیبا گشت
زندوافان درون شده بخیام،
فرخی،
این چه خرگه چه تتق این چه خیام است اینجا
چتر مه رایت خور ظل غمام است اینجا،
نظام قاری
لغت نامه دهخدا
دروغ، (ناظم الاطباء)، سخنان بی فروغ، (آنندراج) (برهان قاطع)، خوش طبعی، مزاح، مطایبه، عادت، طبیعت، مزاج، (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) :
ز جغد و بوم بدیدار شوم تر صد بار
ولی بطعمه و خیتال جخج گوی همای،
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام شهری است درماوراءالنهر از اعمال فرغانه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تَ طَرْ رُ)
مصدر دیگر ختم است. رجوع به ختم شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ یتیم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) :
آنگاه بباید ستمگران را
داد ضعفا داد و داد ایتام.
ناصرخسرو.
مال ایتام و عجایز چون شیر مادر حلال دانند. (گلستان سعدی).
الحق امنای مال ایتام
همچون تو حلال زاده یابند.
سعدی، انبوه ناک شدن. (منتهی الارب). انبوه ناک شدن گل. (ناظم الاطباء) ، عظیم شدن کار. (منتهی الارب) : ائتک من الامر، عظیم شد این کار بر وی و ننگ داشت از آن. (ناظم الاطباء) ، بهم زدن و لرزیدن هر دو پای. (منتهی الارب). بهم زدن هر دو پای و لرزیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
یتیم دار شدن زن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، یتیم قرار دادن کسی را، (از اقرب الموارد)، خشم گرفتن و برانگیخته شدن و برافروختن از خشم، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مهر و انگشتری، (منتهی الارب)، بمعنی خاتم که مهر و انگشتری باشد، (آنندراج)، و رجوع به المعرب ص 34 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ عَ وُ)
ترسیدن و بددلی کردن، مکر و حیله کردن پس رجوع کردن بر آن، برداشتن پا. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
یومی از ایام معروف عربان است که درآن خیمه ها برافراشته بودند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
پایان کار. (ترجمان عادل بن علی). سرانجام. (مهذب الاسماء). آخر. فرجام کار:
ختام عمر خدایا بفضل و رحمت خویش
بخیر کن که همین است غایهالامال.
سعدی.
- حسن ختام، نکویی پایان امری.
- خیر ختام، آنچه پایان آن خیر است. منه: والسلام خیر ختام
، آخر شراب نوشی. (یادداشت بخط مؤلف) ، گل و موم و مانند آن که بدان مهر کنندبر چیزی. مهر. (منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط) (مهذب الاسماء) ، اثر مهر: یسقون من رحیق مختوم ختامه مسک. (قرآن 25/83-26) اء
حرزفرشتگان چپ و راست می کنم
این نامه را که داشت ز مشک ختن ختام.
خاقانی.
، جای پیوند مفصل است. ج، ختم. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، مقامی است از مقامات صوفیان. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خیام
تصویر خیام
خیمه، چادرها چادر دوز، خیمه دوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتام
تصویر ایتام
یتیم دار شدن زن، جمع یتیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختام
تصویر ختام
پایان کار، سرانجام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختام
تصویر ختام
((خِ))
پایان، آخر، انجام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیام
تصویر خیام
((خَ یّ))
خیمه دوز، خیمه فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایتام
تصویر ایتام
جمع یتیم، بی پدران و بی مادران
فرهنگ فارسی معین
آخر، آخرکار، انتها، انجام، پایان، ختم، نهایت
متضاد: آغاز، ابتدا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خیمه باف، خیمه دوز
فرهنگ واژه مترادف متضاد