جدول جو
جدول جو

معنی خیاطت - جستجوی لغت در جدول جو

خیاطت
خیّاطی، عمل دوختن لباس یا چیز دیگر، درزی گری، دوخت و دوز، دوزندگی
تصویری از خیاطت
تصویر خیاطت
فرهنگ فارسی عمید
خیاطت
(طَ)
کار خیاط. صنعت درزی. (یادداشت مؤلف). درزیگری. پیشۀ درزیگری. دوزندگی، عمل دوختن جامه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
خیاطت
درزیگری دوخت و دوز دوزندگی خیاطی
تصویری از خیاطت
تصویر خیاطت
فرهنگ لغت هوشیار
خیاطت
((طَ))
دوزندگی، خیاطی
تصویری از خیاطت
تصویر خیاطت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خیاط
تصویر خیاط
کسی که به دوختن لباس برای مردم می پردازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیانت
تصویر خیانت
انجام عملی که برخلاف اعتماد دیگران است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیاطت
تصویر حیاطت
حفظ کردن، نگه داری کردن، تعهد کردن، پاسداری، نگه داری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیاطی
تصویر خیاطی
عمل دوختن لباس یا چیز دیگر، دوخت و دوز، خیاطت، درزی گری، دوزندگی
شغل و عمل خیاط
خیاط خانه
فرهنگ فارسی عمید
(طَ)
صنعت خیاطی. (ناظم الاطباء). عمل خیاطی. عمل خیاط. دوزندگی. درزیگری:
صوفیی باشد بنزد این لاّم
الخیاطه واللواطه والسلام.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ دَ)
نگاه داشتن. حیاطه. (صراح). نگهبانی. (غیاث). پاس داشتن: و او را در کنف رعایت و حیاطت خویش میداشت. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به حیاطه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ عَلْ لُ)
برگ خرما بافتن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَلْ لُ)
خیط و آن دوختن جامه باشد. جامه دوختن. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). درزیگری کردن. رجوع به خیط شود
لغت نامه دهخدا
(خَیْ یا طِ)
نخی که بدان جامه دوزند و خیاطی کنند. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَیْ یا)
دوزندگی. درزیگری ، صنعت خیاط. صنعت درزیگری
لغت نامه دهخدا
(نَ)
غدر. مکر. حیله. ناراستی. (ناظم الاطباء). دغلی. ناراستی. (غیاث اللغات). ضد امانت. زنهارخواری. نااستواری. اغلال. (یادداشت مؤلف). ادهان. (منتهی الارب). خیانه: سلطان آن فرمود در باب من بنده یگانه مخلص بی خیانت که از بزرگی وی سزید. (تاریخ بیهقی). به آن طریق که بازگردم از راهی که به آن راه میرود و کسی که زبون نمی گیرد امانت را و حلال نمیداند غدر و خیانت را... ایمان نیاورده ام بقرآن بزرگ. (تاریخ بیهقی).
زین پاک شده ست و بی خیانت
هم دامن و دست و هم ازارم.
ناصرخسرو.
روزن و برهون چو بسته گشت خیانت
راه نیابد بسوی گوهرمخزون.
ناصرخسرو.
و هیچ مشاطه... مهتران را چون زشتی جرم وخیانت کهتران نیست. (کلیله و دمنه). از رنجانیدن جانوران... و کبر و خیانت و دزدی احتراز نمودم. (کلیله و دمنه).
حکیم را سخن مدحت تو ناگفتن
خیانتی است شگرف و جنایتی است عظیم.
سوزنی.
چون گربه با خیانت و چون موش نقب زن
چون عنکبوت جوله و چون خرمگس عوان.
خاقانی.
وحشت آموزد و خیانت و ریو.
سعدی (گلستان).
بر او حسد بردند و بخیانتش متهم کردند. (گلستان).
دل او دارد از امانت نور
دست او باشد از خیانت دور.
اوحدی.
، نقض عهد. پیمان شکنی، بیوفائی. نمک بحرامی، بی دیانتی، دزدی، بی عصمتی. زناکاری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خیاط
تصویر خیاط
دوزنده، جامه دوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیانت
تصویر خیانت
عذر، مکر، حیله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیاطه
تصویر خیاطه
درزیگری دوخت و دوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیاطی
تصویر خیاطی
دوزندگی درزیی خیاطت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراطت
تصویر خراطت
چوب تراشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیاطت
تصویر حیاطت
حفظ کردن، نگاهداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیانت
تصویر خیانت
((نَ))
غدر، مکر، نقض عمد، نادرستی، دغلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیاط
تصویر خیاط
آنچه بدان جامه دوزند، سوزن، گذرگاه، معبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیاط
تصویر خیاط
((خَ یّ))
درزی، کسی که لباس می دوزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیانت
تصویر خیانت
دشمن یاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خیاط
تصویر خیاط
جامه دوز، دوزنده
فرهنگ واژه فارسی سره
خیاطت، درزیگری، دوزندگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بدعهدی، بی وفایی، پیمان شکنی، عهدشکنی، غدر، بی عصمتی، بی عفتی، زناکاری، دزدی، دغلی، نادرستی، ناراستی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خیاط
تصویر خیاط
Tailor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نخ خیاطی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خیاط
تصویر خیاط
портной
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خیاط
تصویر خیاط
Schneider
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خیاط
تصویر خیاط
кравець
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خیاط
تصویر خیاط
krawiec
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خیاط
تصویر خیاط
裁缝
دیکشنری فارسی به چینی