جدول جو
جدول جو

معنی خچ - جستجوی لغت در جدول جو

خچ
پوسته ی جدا شده ی شالی، نوعی گلابی، آدم دیرفهم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاخچه بستن
تصویر شاخچه بستن
کنایه از تهمت بستن، افترا و تهمت زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاخچه بندی
تصویر شاخچه بندی
تهمت بندی، تهمت سازی، بهتان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پخچیدن
تصویر پخچیدن
کوفته شدن، پخش شدن، پهن شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پخچ
تصویر پخچ
پخش شده، پهن، کوفته، له شده، برای مثال ز زیر گرز تو دانی که چون جهد دشمن / به چهره زرد و به تن پخچ گشته چون دینار (کمال الدین اسماعیل - ۳۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میخچه
تصویر میخچه
مصغر میخ، میخ کوچک، در پزشکی ورمی سفت و سخت شبیه تاول که از تکثیر سلول های طبقه شاخی پوست در روی دست یا پا پیدا می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاخچه
تصویر شاخچه
شاخ کوچک، شاخک، تهمت، افترا
شاخچه بستن: کنایه از تهمت بستن، افترا و تهمت زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماخچی
تصویر ماخچی
اسب دورگه از نژاد عربی و ترکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخچی باشی
تصویر چرخچی باشی
در دورۀ صفویه، فرمانده چرخچیان
فرهنگ فارسی عمید
(خُ)
حدود. در کتب فارسی ’خچورسغد’ آمده، یعنی حدود و نواحی ملک سغد و در مصطلحات و بهار عجم نوشته شده که نام جایی است دشوارگذار از ملک آذربایجان که تنگناها دارد و راهش صعب المرور است. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به ’خجورسغد’ و ’خچورسغد’ در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ)
دهی است جزءدهستان بالا بخش طالقان شهرستان تهران. واقع در هیجده هزارگزی جنوب خاوری شهرک و 60هزارگزی راه مالرو عمومی. این ناحیه در کوهستان واقع و دارای آب و هوای نواحی سردسیر است. بدانجا 677 تن سکونت دارند که فارسی و تاتی زبانند. آب آنجا از چشمه و رود محلی است و محصولش غلات و ارزن و گردو و عسل است. اهالی بکشاورزی گذران می کنند و عده ای نیز برای تأمین معاش به تهران، مازندران و گیلان می روند و در زمستان دوباره برمی گردند. صنایع دستی اهالی کرباس و گلیم و جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آنرا بر روی شلیته و تنبانها می پوشیدند و دارای لیفه و بندی بود که در زیر شکم بسته میشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاماخچه
تصویر شاماخچه
سینه بند زنان شاماخچه لباچه صدره درلک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاخچه
تصویر شاخچه
شاخ کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاخچه بندی
تصویر شاخچه بندی
تهمت سازی بهتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سماخچه
تصویر سماخچه
سینه بند زنان
فرهنگ لغت هوشیار
بیماریی حاد و ساری که به واسطه ظهور بثوراتی به شکل ماکول سرخ رنگ و علایم عمومی خفیف (خصوصا بزرگ شدن و درد ناک گشتن غدد لفاوی پشت گردن) مشخص است. ماکولها در روز اول شبیه سرخک و روز دوم شبیه مخملک اند و روز سوم محو میشوند این بیماری مصونیت ایجاد میکند. عامل آن نوعی ویروس فیلتران است که در ترشحات بینی و حلق یافت میشود سرخیژه سرخچه سرخک کاذب. توضیح: این بیماری با سرخک نباید اشتباه شود
فرهنگ لغت هوشیار
کار نامک تاریخ کوتاه ومختصرمانندتاریخچه معادن تاریخچه حکومت مشروطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرخچ
تصویر پرخچ
کفل و ساغری اسب و استر و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برخچ
تصویر برخچ
زشت نازیبا، زبون سست ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساماخچه
تصویر ساماخچه
سینه بند زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخچیر
تصویر بخچیر
نوعی گیاه شیر خشت در تداول اهالی قرای اطراف تربت حیدریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخچ
تصویر پخچ
پهن پهن شده کوفته پخ پخش پخج، پژمرده، پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخچ شدن
تصویر پخچ شدن
بسبب فشار له و پهن و با زمین یکسان شدن پخش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخچ کردن
تصویر پخچ کردن
پخج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کوفته شدن و پهن گردیدن با پایا با ضربه و مانند آن پهن شدن پخچیدن پخشودن پخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخچوده
تصویر پخچوده
کوفته شده با پایا با ضربه پهن گشته له شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخچی
تصویر پخچی
پهن شدگی بینی و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخچیدن
تصویر پخچیدن
کوفته شدن، پهن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخچیده
تصویر پخچیده
پهن و کوفته شده پخش و برابر با زمین شده پخچوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخچیزیدن
تصویر پخچیزیدن
غلطیدن بچخیزیدن، پیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلخچ
تصویر بلخچ
زاج سیاه قلیا شخار
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به آقچه ریزه زر، سکه زر و مهر درم از زر و نقره، مطلق زر و سیم، روپیه. ترکی کهله مهر زر مهر سیم، مترسک، آب بهر
فرهنگ لغت هوشیار
توده ی انباشته از سبوس برنج در اطراف آبدنگ قدیم یا شالی کوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
حشره ای که نام فارسی آن غریب گز است
فرهنگ گویش مازندرانی