- خَادِع
- فریبکار، فریبنده، فریب دهنده، فریب آمیز، دوچهره، حیله ای
معنی خَادِع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بازگشتی، برگشت
بی سن، جاودانه، جاویدان
کم نور، غش کردن
اشتباه آمیز، اشتباه
رباینده، نافی
خواستگار، یک خوٰاستگار
عالی، شگفت انگیز، جالب، شکوهمند
چهارم
بی حسّ، خفته، بی حسّ کننده
وابسته، ادامه داد، شاگرد، زیر دست
گسترده، گرسنه
قابل جمع آوری، گرمایش، جمع آور، مسجد
بحثی، بحث کردن، جدلی
شایسته، ناسپاس
خدمتکار، بنده، سرویس دهنده، فرمانبردار
فرسوده، ویران شده
مطیع، موضوع، تسلیم شده
محرّک، بازدارنده، دافع
چابک، شوخ، ماهر، مبتکرانه
فروشنده
دعوا جوی، مناقشه کردن
ماورایی، فراطبیعی
فریب دادن، فریبنده
خفه کننده، گرفتگی
حادثه، تصادف
انگیزش، انگیزه، پیشرانه، دلیل
خیانت شده، خائن، بی وفا، خیانتکارانه، خیانت آمیز
نگران، ترسیده، ترسان
ناامید، بیهوده
متروک، خالی، ویران، بی روح، بی جان
صنعت گر، سازنده