جدول جو
جدول جو

معنی خویس - جستجوی لغت در جدول جو

خویس
قریه ای است پنج فرسنگی مشرقی ده روم به فارس. (فارس نامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اویس
تصویر اویس
(پسرانه)
گرگ کوچک، شخصی پارسا که از تابعین بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خویش
تصویر خویش
کسی که با شخص بستگی و نسبت دارد، خویشاوند، برای مثال چنان شرم دار از خداوند خویش / که شرمت ز بیگانگان است و «خویش» (سعدی۱ - ۱۰۶)، ضمیر مشترک برای اول شخص، دوم شخص و سوم شخص مفرد و جمع، خود، خویشتن، برای مثال برادر که در بند «خویش» است، نه برادر و نه خویش است (سعدی - ۱۰۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمیس
تصویر خمیس
پنجشنبه، لشکر و سپاه که مرکب از مقدمه، میمنه، میسره، قلب و ساقه باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نویس
تصویر نویس
پسوند متصل به واژه به معنای نویسنده مثلاً دعانویس، روزنامه نویس، نامه نویس، پسوند متصل به واژه به معنای نوشته شده مثلاً پاک نویس، چرک نویس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوید
تصویر خوید
بوتۀ جو، گندم و مانند آنکه هنوز خوشه نبسته باشد، برای مثال هرکه مزروع خود بخورد به خوید / وقت خرمنش خوشه باید چید (سعدی - ۵۲)، وآن قطرۀ باران که برافتد به سر خوید / چو قطرۀ سیماب است افتاده به زنگار (منوچهری - ۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
بخیل، فرومایه، پست، لئیم، رذل، دنی، سفله
فرهنگ فارسی عمید
(خَ سَ / سِ)
منازعه. مناقشه. مباحثه. (از آنندراج) (از انجمن آرای ناصری) (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : ابوعبداله خفیف را با موسی بن عمران جیرفتی خویسه افتاد. (از نفحات الانس جامی از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فرستادن شتران را یکان یکان بسوی آب و یکباره رها نکردن تا ازدحام نشود. (از منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، کاستن چیزی. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به تخویش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خواس
تصویر خواس
ترس، بیم، هراس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلیس
تصویر خلیس
مردی که موهای سرش سیاه و سفید باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نویس
تصویر نویس
بنویس، مینویسم
فرهنگ لغت هوشیار
ظروف شیر و ماست و دوغ، چوبی که بدان دوغ را جهت بر آوردن مسکه زنند شیرزنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنیس
تصویر خنیس
اوجی (گویش مازندرانی) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
ناکس، فرومایه، دون، پست، حقیر، رذل، سبکمایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخویس
تصویر تخویس
کاستن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سویس
تصویر سویس
غفلت و آگاه نبودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوید
تصویر خوید
گیاه تازه، جو نارس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خویش
تصویر خویش
خوداو، شخص، خویشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خویه
تصویر خویه
کاچی خوراک زایمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خویی
تصویر خویی
منسوب بشهر خوی از مردم خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورس
تصویر خورس
یونانی تازی گشته همسرایان
فرهنگ لغت هوشیار
برجیس شید (پنجشنبه)، پنج کوهه سپاهی را گویند که پنج گروهان دارد. پنجشنبه، لشکر (چه شامل پنج فرقه است)، جمع اخمسا واخمسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گویس
تصویر گویس
((گَ))
ظروف شیر و ماست و دوغ، چوبی که بدان دوغ را جهت برآوردن مسکه زنند، شیرزنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوید
تصویر خوید
بر وزن بید، گیاه نورسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
((خَ))
فرومایه، بخیل، جمع خساس، اخسه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خویش
تصویر خویش
((خیش))
از افراد خانواده و خاندان، جمع خویشان، ضمیر مشترک برای اول شخص و دوم شخص و سوم شخص مفرد و جمع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خمیس
تصویر خمیس
((خَ))
پنجشنبه، لشکر، سپاه مرکب از مقدمه، میمنه، میسره، قلب و ساقه، جمع اخمساء و اخمسه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
کنس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
Miserly, Tightfisted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
скупой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
geizig, Geizhals
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
скупий , скупий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
skąpy, skąpiec
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
吝啬的 , 吝啬鬼
دیکشنری فارسی به چینی