جدول جو
جدول جو

معنی خوکبان - جستجوی لغت در جدول جو

خوکبان
خوک چران، (ناظم الاطباء)، حافظ خوک، نگاهدارندۀخوک، آنکه بوضع و حال خوک رسیدگی می کند، خوک وان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خورسان
تصویر خورسان
(دخترانه و پسرانه)
مانند خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
کسی که فقط خود را می بیند و به دیگران توجه ندارد، مغرور، متکبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرکمان
تصویر خرکمان
کمان بزرگ، تله ای شبیه کمان که در مسیر جانوران و زیر خاک قرار می دادند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشکبار
تصویر خشکبار
میوه های خشک شده مانند گردو، کشمش، پسته، انجیر، بادام و توت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاکدان
تصویر خاکدان
جای ریختن خاک یا خاک روبه، برای مثال بیفتد همه رسم جشن سده / شود خاکدان جمله آتشکده (فردوسی۲ - ۲۴۸۹) ، چو در خاکدان لحد خفت مرد / قیامت بیفشاند از موی گرد (سعدی۱ - ۱۸۹) کنایه از دنیا، برای مثال همه زاین خاکدان اندرگذشتند / بدند از خاک، بازان خاک گشتند (ناصرخسرو - لغت نامه - خاکدان) ، خانۀ خاکدان دو در دارد / تا یکی را برد یکی آرد (نظامی۴ - ۷۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواهان
تصویر خواهان
خواستار، متقاضی، مقابل خوانده، در علم حقوق آنکه از کسی شاکی است، مدعی
فرهنگ فارسی عمید
خوک چرانی، حفاظت خوک، نگاهداری خوک، مواظبت خوک، خوکوانی
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ بی یَ)
قلعه ای است در یمن که درونش مرصع به یاقوت و درخشان همچو کوکب بود. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شهری است در یمن. (الحلل السندسیه ج 2 ص 111). نام موضعی است و مولد اخفش حسین بن حسن بدانجا بود. (از تاج العروس در مادۀ خفش، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوهی است در نزدیکی صنعاء. در اینجا کاخی وجود داشت که با نقره و سنگ بنا شده بود و اندرونش مرصع به یاقوت و جواهر بود و در شبهای تاریک مانند ستارگان درخشان می تابید و بدان جهت کوکبان گفتند. (از معجم البلدان). کوهی است که نزدیک صنعاء واقع است و بر آن کوه دو قصر است که هیچکس راه آن را نمی داند و عقیدۀ بعضی مردم آن است که آن دو قصر را از جواهر ساخته اند، زیرا که در شب به غایت درخشنده است. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 676)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان الموت بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین، آب آن از رود خانه شاهرود و محصول آن غلات وشغل اهالی زراعت و راه مالرو است، این ده وقف بر امام زاده زکریا است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قَ ذذ)
وکب. وکوب. فراخ رفتن. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). رفتن آهسته. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاکبان
تصویر تاکبان
نگهدارنده و محافظ تاک، باغبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشباش
تصویر خوشباش
آنکه خوش میزید آنکه از غم و غصه بدوراست، تهینت تبریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشبین
تصویر خوشبین
آنکه همیشه به همه کار با نظر خوب نگرد
فرهنگ لغت هوشیار
محلی که خوکان را در آن نگهداری کنند، جایی کثیف و نامتناسب برای سکونت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خونبار
تصویر خونبار
هر چیزی که آغشته به خون باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خندبان
تصویر خندبان
پر گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواهان
تصویر خواهان
مشتاق، طالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرسبان
تصویر خرسبان
نگهبان خرس
فرهنگ لغت هوشیار
پسته، بادام، قیسی خشک، فندق، گردو، کشمش، برگه هلو و زردآلو و بعبارت دیگر میوه های خشک از قبیل میوه های فوق و آلو و آلوچه و آلبالو و زردآلو و آلوی خشک و انجیر خشک و غیره را گویند، خشکه بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکنان
تصویر خشکنان
نانی که با آرد و روغن و شکر پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاکدان
تصویر خاکدان
جائی که بر آن خاک و خاشاک اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاکسان
تصویر خاکسان
خوار، ذلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوکدان
تصویر خوکدان
محلی که خوکان را درد آن نگهداری کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
مغرور متکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکنان
تصویر خشکنان
نانی که با آرد و روغن و شکر پزند، نانی که بدون خورش بخورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشکبار
تصویر خشکبار
((خُ))
میوه های خشک شده مانند توت، آلو، زردآلو و هلو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوشباش
تصویر خوشباش
((خُ))
تهنیت، تبریک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خواهان
تصویر خواهان
((خا))
خواستار، مشتاق، مدعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
مغرور، متکبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوربران
تصویر خوربران
غرب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خوشبین
تصویر خوشبین
اپتومیست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خوشبین
تصویر خوشبین
Optimistic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
Egotistical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خواهان
تصویر خواهان
Desirous, Wanting
دیکشنری فارسی به انگلیسی