جدول جو
جدول جو

معنی خشکنان

خشکنان
نانی که با آرد و روغن و شکر پزند، نانی که بدون خورش بخورند
تصویری از خشکنان
تصویر خشکنان
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با خشکنان

اشکنان

اشکنان
نام یکی از دهستانهای بخش گاوبندی شهرستان لار و در خاور بخش واقع گردیده است. حد شمالی آن کلات مروزی و حد جنوبی آن کوه لاورخشت است. هوای دهستان گرم و مالاریائی است. آب مشروب از چاه و قنات و باران تأمین میشود و زراعت آن بیشتر دیمی است. محصولات آن عبارتند از غلات، خرما، تنباکو و تولیدات صیفی و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و زبان آنان فارسی محلی (دری) و مذهب ایشان تشیع و تسنن است. این دهستان از 22 آبادی تشکیل یافته و نفوس آن در حدود 6900 تن است. قرای مهم آن عبارتند از: اهل، خشت رکن آباد، لاورخشت، سه تنبک، کندرشیخ، پس بند. مرکز دهستان قصبۀ اشکنان است. راه ارتباطبا لار فرعی میباشد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7) ، مجازاً، سهو و خطا. (ناظم الاطباء) ، خزیدن و شکوخ نیز گویند. (شعوری) (سروری). رجوع به اشکوخیدن و شکوخیدن شود
لغت نامه دهخدا

خشکنای

خشکنای
نای گلو را گویند و بعربی حلقوم. (برهان قاطع). مجرای نفس و سرفه است از درون و آن طبقاتی است غضروفی، مَسحَط، سلجان، مَزرَد، زُلقوم حَنجور، حَنجَرَه. (یادداشت بخط مؤلف) : تدکیم، بسرخود در خشکنای کسی زدن. (منتهی الارب). غَلصَمَه، سرخشکنای گلو مع بن زبان و رگهای آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

خشکنانه

خشکنانه
نانی را گویند که آن را بی نان خورش خورند. (برهان قاطع) :
چون روز گردد می دود از بهر نان و بهر کد
تا خشکنانۀ او شود از مشتری ترنانه ای.
مولوی (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا