لذت. چاشنی. ذوق. مزه. (منتهی الارب) (از برهان قاطع) : و اما شکر در درون بی خوابی و مرارتی هست که اگر همه شکرها مردنیا بدو فرودهی همه بی خوا شود. (از جنگ خطی مورخ 651)
لذت. چاشنی. ذوق. مزه. (منتهی الارب) (از برهان قاطع) : و اما شکر در درون بی خوابی و مرارتی هست که اگر همه شکرها مردنیا بدو فرودهی همه بی خوا شود. (از جنگ خطی مورخ 651)
دهی است جزء بخش نمین شهرستان اردبیل، دارای 101 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است جزء بخش نمین شهرستان اردبیل، دارای 101 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
خواهر. (ناظم الاطباء). مخفف خواهر. (آنندراج). همشیره. اخت: ای شه آسمان بقا وی مه مشتری لقا ای سر پیر چرخ را زیر قدم چو خور نهی روز وغا که از سر پرچم رایت ظفر سلسله های عنبرین بر سر سه خوهر نهی. بدرچاچی (از آنندراج)
خواهر. (ناظم الاطباء). مخفف خواهر. (آنندراج). همشیره. اخت: ای شه آسمان بقا وی مه مشتری لقا ای سر پیر چرخ را زیر قدم چو خور نهی روز وغا که از سر پرچم رایت ظفر سلسله های عنبرین بر سر سه خوهر نهی. بدرچاچی (از آنندراج)
ای خوش. طوبی. مرحبا. بسیار خوش. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). حبذا: خوشا نبید غارجی با دوستان یکدله. شاکر بخاری. رهایی نیابم سرانجام از این خوشا باد نوشین ایران زمین. فردوسی. اگرچه من ز عشقش رنجه گشتم خوشا رنجی که نفزاید ملالا. عنصری. خوشم نبید و خوشا روی آنکه داد نبید. منوچهری. خوشا بهار تازه و بوس و کنار یار. منوچهری. شبی گذاشته ام دوش خوش بروی نگار خوشا شبی که مرا دوش بود با رخ یار. فرخی. خوشا آنکس که بارش کمترک بی. باباطاهر عریان. بت زنجیرموی از گفتن او برآشفت ای خوشا آشفتن او. نظامی. زهی آسایش و راحت نظر را کش تو منظوری خوشا بخشایش و دولت پدر را کش تو فرزندی. سعدی. خوشا وقت مجموع آنکس که اوست. سعدی. خوشا تفرج نوروز خاصه درشیراز. سعدی. در این خرقه بسی آلودگی هست خوشا وقت قبای می فروشان. حافظ. خوشا آن دم کز استغنای مستی فراغت باشد از شاه و وزیرم. حافظ. دلم از قیل و قال گشته ملول ای خوشا خرقه و خوشا کشکول. شیخ بهائی. - خوشا بحال تو، طوبی لک. خنک ترا
ای خوش. طوبی. مرحبا. بسیار خوش. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). حبذا: خوشا نبید غارجی با دوستان یکدله. شاکر بخاری. رهایی نیابم سرانجام از این خوشا باد نوشین ایران زمین. فردوسی. اگرچه من ز عشقش رنجه گشتم خوشا رنجی که نفزاید ملالا. عنصری. خوشم نبید و خوشا روی آنکه داد نبید. منوچهری. خوشا بهار تازه و بوس و کنار یار. منوچهری. شبی گذاشته ام دوش خوش بروی نگار خوشا شبی که مرا دوش بود با رخ یار. فرخی. خوشا آنکس که بارش کمترک بی. باباطاهر عریان. بت زنجیرموی از گفتن او برآشفت ای خوشا آشفتن او. نظامی. زهی آسایش و راحت نظر را کش تو منظوری خوشا بخشایش و دولت پدر را کش تو فرزندی. سعدی. خوشا وقت مجموع آنکس که اوست. سعدی. خوشا تفرج نوروز خاصه درشیراز. سعدی. در این خرقه بسی آلودگی هست خوشا وقت قبای می فروشان. حافظ. خوشا آن دم کز استغنای مستی فراغت باشد از شاه و وزیرم. حافظ. دلم از قیل و قال گشته ملول ای خوشا خرقه و خوشا کشکول. شیخ بهائی. - خوشا بحال تو، طوبی لک. خنک ترا
آرزو. مراد. میل، عرض. درخواست. استدعاء، یا. (ناظم الاطباء). چه. اعم از آنکه. (یادداشت بخط مؤلف). چون: خواه شب و خواه روز، خواه رومی خواه زنگی، خواه مرد خواه زن: خواه اسب وفا زین کن و زی مهر رهی تاز خوه تیغ جفا آخته کن کین رهی توز. سوزنی. هرکه را خلقش نکو نیکش شمر خواه از نسل علی خواه از عمر. مولوی. آب خواه از جو بجو خواه از سبو کاین سبو را هم مدد باشد ز جو. مولوی. من آنچه شرط بلاغست با تو می گویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال. سعدی
آرزو. مراد. میل، عرض. درخواست. استدعاء، یا. (ناظم الاطباء). چه. اعم از آنکه. (یادداشت بخط مؤلف). چون: خواه شب و خواه روز، خواه رومی خواه زنگی، خواه مرد خواه زن: خواه اسب وفا زین کن و زی مهر رهی تاز خوه تیغ جفا آخته کن کین رهی توز. سوزنی. هرکه را خلقش نکو نیکش شمر خواه از نسل علی خواه از عمر. مولوی. آب خواه از جو بجو خواه از سبو کاین سبو را هم مدد باشد ز جو. مولوی. من آنچه شرط بلاغست با تو می گویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال. سعدی