- خونین
- خونی. یا خونین و مالین. آغشته بخون
معنی خونین - جستجوی لغت در جدول جو
- خونین
- خونی، دارای کشتار و خونریزی مثلاً جنگ خونین
- خونین
- Bloody, Bloodied
- خونین
- окровавленный , кровавый
- خونین
- blutig
- خونین
- окроплений кров'ю , кровавий
- خونین
- zakrwawiony, krwawy
- خونین
- ensanguentado, sangrento
- خونین
- insanguinato, sanguinoso
- خونین
- ensangrentado, sangriento
- خونین
- ensanglanté, sanglant
- خونین
- bebloed, bloedig
- خونین
- เต็มไปด้วยเลือด , เลือด
- خونین
- berlumuran darah, berdarah
- خونین
- مليءٌ بالدّم , دمويٌّ
- خونین
- रक्तविहीन , रक्तमय
- خونین
- מדמם , דמי
- خونین
- 血まみれの , 血の
- خونین
- 피범벅의 , 피의
- خونین
- damu ya kujaza, damu
- خونین
- রক্তাক্ত
- خونین
- خون آلود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مانند این مثل این اینگونه این طور: (با چنین دیوان بگویند سلیمان وار کو ک) (سنائی)
جمع خان، از ریشه ترکی ساخته فارسی گویان سروران میران جمع خان خانان پادشاهان امیران
چون این مانند این، چنین
دنیا و آخرت، دوکون، دوجهان
دو کون که مراد دو عالم باشد، یعنی این جهان و جهان آینده یا دو قسم از موجودات، یعنی ابدان و ارواح و یا انس و جن، دنیا و آخرت
خان ها، لقب احترام آمیز برای سران قبایل و مالکان، جمع واژۀ خان
گریه در بینی، خنده در بینی
آغشته به خون