جدول جو
جدول جو

معنی خونسردی - جستجوی لغت در جدول جو

خونسردی(سَ)
حالت و چگونگی خون سرد. (یادداشت مؤلف) ، حلم. شکیبایی. بردباری. مقابل خون گرمی
لغت نامه دهخدا
خونسردی
عمل و حالت خونسرد بردباری متانت
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
فرهنگ لغت هوشیار
خونسردی
البرودة
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
دیکشنری فارسی به عربی
خونسردی
Composure
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
خونسردی
calme
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
خونسردی
ความสงบ
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
دیکشنری فارسی به تایلندی
خونسردی
спокойствие
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
دیکشنری فارسی به روسی
خونسردی
Gelassenheit
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
دیکشنری فارسی به آلمانی
خونسردی
спокій
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
خونسردی
spokój
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
دیکشنری فارسی به لهستانی
خونسردی
沉着
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
دیکشنری فارسی به چینی
خونسردی
compostura
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
خونسردی
compostezza
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
خونسردی
compostura
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
خونسردی
kalmte
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
دیکشنری فارسی به هلندی
خونسردی
ketenangan
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
خونسردی
سکون
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
دیکشنری فارسی به اردو
خونسردی
শান্তি
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
دیکشنری فارسی به بنگالی
خونسردی
utulivu
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
خونسردی
soğukkanlılık
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
خونسردی
落ち着き
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
خونسردی
רוגע
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
دیکشنری فارسی به عبری
خونسردی
शांति
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
دیکشنری فارسی به هندی
خونسردی
침착
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خون سرد
تصویر خون سرد
مقابل خون گرم، در علم زیست شناسی، کنایه از ویژگی کسی که زود خشمگین نمی شود، بردبار، متین، آرام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
خودسر بودن، سرپیچی از اطاعت، سرکشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خون سردی
تصویر خون سردی
خون سرد بودن، کنایه از بردباری، متانت، کنایه از بی تفاوتی
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
صفت عمومی تمام جانورانی است که دمای بدن آنها ثابت نیست و از تغییرات دمای محیط پیروی می کند. (فرهنگ اصطلاحات علمی) ، جانوری که با سرد شدن هوابخواب می رود و از حرکت می ایستد تا دوباره هوا گرم شود، آنکه زود خشمگین نگردد. آنکه زود از جای بدر نرود. (یادداشت مؤلف). مقابل خون گرم، حلیم. بردبار. شکیبا. مقابل خون گرم، بی غیرت. بی حمیت. لاقید. بی رگ. بیقید، آنکه دیر دوستی کند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ سَ)
خرسندی. شادی. خشنودی. شادمانی. بشاشت. (ناظم الاطباء) :
دل بخدا برنه و خورسندیی
اینت جداگانه خداوندیی.
نظامی.
، قناعت و رضایت
لغت نامه دهخدا
(وِ)
دهی است از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 15 هزارگزی جنوب دورود و کنار راه مالرو و عمارت به خان آباد. ناحیه ای است واقع در جلگه ولی معتدل. دارای 187 تن سکنه که شیعی مذهب و لری و فارسی زبانند. این ده از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات و اهالی بکشاورزی و گله داری امرار معاش می کنند و راه مالرو میباشد. چندین مزرعۀ بزرگ و کوچک جزو این آبادی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خورسندی
تصویر خورسندی
شادی، خشنودی، شاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خونسرد
تصویر خونسرد
بردبار، متین و آرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خونسرد
تصویر خونسرد
((سَ))
بردبار، کسی که زود خشمگین نشود، جانوری که حرارت بدنش با حرارت محیط تغییر می کند. مانند بعضی از خزندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
((~. سَ))
خودرایی، تمرد، گستاخی
فرهنگ فارسی معین
بردباری، متانت، خویشتن داری، بی اعتنایی، بی تشویشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد