جدول جو
جدول جو

معنی خولیا - جستجوی لغت در جدول جو

خولیا
چیزی را گویند که مانع تصرف نداشته باشد و هر که خواهد آنرا تصرف کند، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماخولیا
تصویر ماخولیا
مالیخولیا، بیماری روانی که عوارض آن عبارت است از افسردگی شدید، توّهم، هذیان و مانند آن، ملنخولیا، ملانکولی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اولیا
تصویر اولیا
ولی ها، پدر و مادر یا کفیل های شخص، جمع واژۀ ولیبرای مثال اولیا اطفال حق اند ای پسر / غایبی و حاضری بس باخبر (مولوی - ۳۳۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملنخولیا
تصویر ملنخولیا
مالیخولیا، بیماری روانی که عوارض آن عبارت است از افسردگی شدید، توّهم، هذیان و مانند آن، ماخولیا، ملانکولی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالیخولیا
تصویر مالیخولیا
بیماری روانی که عوارض آن عبارت است از افسردگی شدید، توّهم، هذیان و مانند آن، ماخولیا، ملنخولیا، ملانکولی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالیخولیایی
تصویر مالیخولیایی
مبتلا به مالیخولیا
فرهنگ فارسی عمید
(خَ وَلْ لی ی / خَ لی ی)
ابن یزید اصبحی شقی معروف. از ملاعین یوم الطف که سر بریدۀ حسین بن علی علیه السلام را در کربلا در تنور خانه خود پنهان کرد و زن او بعلت نوری که از سر می تافت بر کار شوی واقف گردید. (یادداشت مؤلف). (تلفظ کلمه نزد عامۀ فارسی زبانان خولی است)
جرجس طرابلسی از نویسندگان طرابلس به قرن چهاردهم هجری بود و او راست: 1- الجمانه العثمانیه. 2- الدلیل الشرقی. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
اصل کلمه از لاتینی ملانخولیا و آن هم مأخوذ از یونانی ملانس (به معنی سوداء و سیاه) وخله (به معنی مرّه و صفرا) است و در بعض کتب طب قدیم نیز مالنخولیا دیده است لیکن سپس به مالیخولیا تصحیف شده است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و قد یستعمل (العنصل) لضعف المعده ورداءه الهضم و السدد و المرض العارض من المره السوداء الذی یقال له مالنخولیا. (ابن البیطار، یادداشت ایضاً). ویفش الریاح و الابخره الغلیظه المولده للمالنخولیا المعویه. (ابن البیطار، یادداشت ایضاً). و رجوع به مالیخولیا شود
لغت نامه دهخدا
به معنی مالیخ است که کوفت و خلل دماغی و سودا و خیال خام باشد، گویند یونانی است، (برهان)، خلل دماغی و سودا و خیال خام و صحیح مالنخولیا به نون، (غیاث)، خلل دماغی و سودا و خیال خام و صحیح ملنخلیا است، (آنندراج)، مصحف مالنخولیا، لاتینی ملنخولیا، از یونانی ملغخولیا مرکب از ملنوس (سیاه) و خله (خلط، صفرا) جمعاً به معنی خلط سیاه، چون مرض مذکور سوداوی است، لهذا به این اسم خوانده اند، این لغت به صور ماخولیا، ملنخولیا، مالیخ، مالنخ و غیره درآمده است، (حاشیۀ برهان چ معین)، مصحف مالنخولیاست، سوداء، قسمی از جنون است و آن چنان است که در شخص افکار ردیه پیدا شود و حزن و خوف بر او غلبه کند و بسا باشد که فریاد کند وگفته های بی معنی و نامرتب گوید، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، گونه ای مرض عصبی است که با اختلال قوای عضلانی و دماغی همراه است و معمولاً در دنبالۀ فلج عمومی یا تحت شکنجۀ شدید روحی و جسمی (محبوسانی را که شکنجۀ شدید می دهند) و یا بر اثر مرض صرع یا در اشخاص هیستریک و یا بطور مادرزادی پدید آید، مبتلایان به این مرض گاه از خوردن و آشامیدن خودداری می نمایند به نحوی که به حالت مرگ می رسند و گاهی خودکشی می کنند، برای معالجۀ این بیماران استراحت کامل و مسافرت به نقاط خوش آب و هوا و جدا بودن از افراد دیگر و از حوادث لازم است، این معالجه باید با تجویز داروهای مقوی قوای دماغی همراه باشد، خبط دماغ، صبارا، صباره، مالنخولیا، ماخولیا، ملنخولیا، مالیخ، مالنخ، (از فرهنگ فارسی معین) :
از شراب آب روحانی و حیوانی بشست
روح نفسانیم را از نقش مالیخولیا،
سنائی (دیوان چ مصفا ص 22)،
از تنور گرم مالیخولیای مهتری
حاسدان جاه او را خام سوز آمد فطیر،
سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
گربه کرده چنگ خود اندر قفص
نام چنگش درد و سرسام و مغص
حصبه و قولنج و مالیخولیا
سکته و سل و جذام و ماشرا،
(مثنوی چ رمضانی ص 201)،
از این مالیخولیا چندان فروخواند که مرا بیش طاقت شنیدن نماند، (گلستان)، و رجوع به مالنخولیا شود، به مجاز بر صاحب مرض نیز اطلاق کنند، (آنندراج)، (اصطلاح روانشناسی) یکی از عواطف مرکب است و آن از تذکر حالات مطبوع مفقود، و از اندوه فعلی که آنها را احاطه کرده است و غیره ترکیب شده، (روانشناسی از لحاظ تربیت ص 333)
لغت نامه دهخدا
منسوب به مالیخولیا،
- مزاج مالیخولیایی، (در پزشکی قدیم) مزاج سوداوی، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به سوداوی شود،
، کسی که مبتلی به مالیخولیا و خبط دماغ است، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(وُلْ)
مؤنث اولی. سزاوارتر. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ لی ی)
شبان نیک تیمار کننده مال، پیشکار وکارگزار نیک، محافظ باغ. باغبان. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خول
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان گورک سردشت بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع در شمال سردشت و باختر راه سردشت به مهاباد، کوهستانی با آب و هوای سردسیری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خَ لی ی)
منسوب است به ابوعلی اوس بن خولی. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
کرش است که به فارسی شکنبه نامند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
بط بزرگ، غاز، خوکیزه، خولیزه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی ازدهستان حومه بخش اشنویه شهرستان ارومیّه، واقع در 4 هزارگزی شمال خاوری اشنویه و سه هزارگزی شمال باختری راه ارابه رو نالیوان، کوهستانی، سردسیر، دارای 120تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی جاجیم بافی، راه آنجا مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
بی شرم. بی باک. بی حیا، مردم دیوانه مزاج را گفته اند. (برهان قاطع). مالیخولیا. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). مخفف مالنخولیا و مالیخولیا. (حاشیۀ برهان چ معین) ، چیزی را گویند که چون هر کس آن را خواهد متصرف شود مانعی نداشته باشد. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
مالیخولیایی، مالنخولیائی، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، که مبتلا به مالیخولیاست، رجوع به مالیخولیا و ماخولیا شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
دهی از دهستان یوسف آبادپائین ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد دارای 345تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
اولیاء. دوستان خدا و مردمان مقدس و پارسا. (ناظم الاطباء). دوستان و نزدیکان قرابت ونزدیکان خدا. (آنندراج) (غیاث اللغات) :
آنجا که رزم جویی دیماه دشمنانی
وانجا که بزم سازی نوروز اولیایی.
فرخی.
خواجۀ بزرگ و اولیا و حشم برسیدند. (تاریخ بیهقی). و مردم شهر آمدن گرفت فوج فوج... و اولیا و حشم و لشکریان و شهریان که بحقیقت بر تخت ملک این روز بود. (تاریخ بیهقی). خوارزمشاه بار داد و اولیا و حشم بیامدند. (تاریخ بیهقی).
هر چار چار حد بنای پیمبری
هر چار چار عنصر ارواح اولیا.
خاقانی.
حق تعالی از غم وخشم خصام
کی گذارد اولیا را در غرام.
مولوی.
اولیا اطفال حقند ای پسر
در حضور و غیبت ایشان باخبر.
مولوی.
- اولیای امور، کسانیکه مصدر کارها هستند.
- اولیای دولت، وزرا و کارگزاران دولت. (ناظم الاطباء). امرا و ارکان دولت. (آنندراج).
- اولیا شدن، مرشدشدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ژولی، نام دختر قیصر (ژول سزار) و کورنلیا (رجوع به این دو اسم شود) و زن پمپه، وی چندی پدر و شوهر خویش را از مخالفت کردن با یکدیگر بازداشت، وفات بسال 55 قبل از میلاد (تمدن قدیم فوستل دکولانژ ص 481)
ادوار، نام ریاضی دان فرانسوی و عضو فرهنگستان علوم فرانسه، مولد سیدی -بل -آبه بسال 1893 میلادی
ژزف، ادیب فرانسوی. مولد پاریس. (1755- 1833 میلادی)
لغت نامه دهخدا
جعده، (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خولی
تصویر خولی
شبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالیخولیا
تصویر مالیخولیا
مرض سوداوی
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به مالیخولیا گونه ای مرض عصبی است که با اختلال قوای عضلانی و دماغی همراه است و معمولا در دنباله فلج عمومی یا تحت شکنجه شدید روحی وجسمی (محبوسانی را که شکنجه شدید میدهند) ویا بر اثر مرض صرع یا در اشخاص هیستریک و یا بطور مادر زادی پدیدآید. مبتلایان باین مرض گاه از خوردن و آشامیدن خودداری مینمایند بنحوی که بحالت مرگ میرسند و گاهی خودکشی میکنند. برای معالجه این بیماران استراحت کامل و مسافرت به نقاط خوش آب و هوا و جدا بودن از افراد دیگر و از حوادث لازم است. این معالجه باید با تجویز داروهای مقوی قوای دماغی همراه باشد مالنخولیا خبط دماغ صبارا صباره، یکی از عواطف مرکب است و آن از تذکر حالات مطبوع مفقود واز اندوه فعلی که آنهارا احاطه کرده است و غیره ترکیب شده. توضیح 1 مالنخولیا بصورتهای: مالیخولیا ماخولیا ملنخولیا مالیخ مالنخ و غیره در آمده
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به مالیخولیا گونه ای مرض عصبی است که با اختلال قوای عضلانی و دماغی همراه است و معمولا در دنباله فلج عمومی یا تحت شکنجه شدید روحی وجسمی (محبوسانی را که شکنجه شدید میدهند) ویا بر اثر مرض صرع یا در اشخاص هیستریک و یا بطور مادر زادی پدیدآید. مبتلایان باین مرض گاه از خوردن و آشامیدن خودداری مینمایند بنحوی که بحالت مرگ میرسند و گاهی خودکشی میکنند. برای معالجه این بیماران استراحت کامل و مسافرت به نقاط خوش آب و هوا و جدا بودن از افراد دیگر و از حوادث لازم است. این معالجه باید با تجویز داروهای مقوی قوای دماغی همراه باشد مالنخولیا خبط دماغ صبارا صباره، یکی از عواطف مرکب است و آن از تذکر حالات مطبوع مفقود واز اندوه فعلی که آنهارا احاطه کرده است و غیره ترکیب شده. توضیح 1 مالنخولیا بصورتهای: مالیخولیا ماخولیا ملنخولیا مالیخ مالنخ و غیره در آمده
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی مالیخولیاست که خلل و کوفت دماغی و سودا و خیال خام باشد، وسواس سوداوی
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای مرض عصبی است که با اختلال قوای عضلانی و دماغی همراه است و معمولا در دنباله فلج عمومی یا تحت شکنجه شدید روحی وجسمی (محبوسانی را که شکنجه شدید میدهند) ویا بر اثر مرض صرع یا در اشخاص هیستریک و یا بطور مادر زادی پدیدآید. مبتلایان باین مرض گاه از خوردن و آشامیدن خودداری مینمایند بنحوی که بحالت مرگ میرسند و گاهی خودکشی میکنند. برای معالجه این بیماران استراحت کامل و مسافرت به نقاط خوش آب و هوا و جدا بودن از افراد دیگر و از حوادث لازم است. این معالجه باید با تجویز داروهای مقوی قوای دماغی همراه باشد مالنخولیا خبط دماغ صبارا صباره، یکی از عواطف مرکب است و آن از تذکر حالات مطبوع مفقود واز اندوه فعلی که آنهارا احاطه کرده است و غیره ترکیب شده. توضیح 1 مالنخولیا بصورتهای: مالیخولیا ماخولیا ملنخولیا مالیخ مالنخ و غیره در آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلولیا
تصویر خلولیا
بیشرم، بی باک، بی حیا، به معنی مالیخولیا هم هست
فرهنگ لغت هوشیار
جمع، ولی، یاران، دوستان خدا، عارفان، خداوندان کارها، بزرگان کشور، نزدیکان، برگزیدگان خدا، مردمان مقدس و پارسا
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی سیا دریمی کرنجویی منسوب به مالیخولیا: مزاج مالیخولیایی، کسی که مبتلی به مالیخولیاوخبط دماغ است. یا مزاج مالیخولیایی. مزاج سواوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلولیا
تصویر خلولیا
((خُ))
مالیخولیا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مالیخولیا
تصویر مالیخولیا
ماخولیا، مأخوذ از یونانی، نوعی بیمار مغزی که موجب ایجاد اوهام و خیالات می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اولیا
تصویر اولیا
سرپرستان
فرهنگ واژه فارسی سره