- خوزان (پسرانه)
- نام پهلوانی ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی
معنی خوزان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دخترانه و پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
یاد گرفتن، نرگس نو شکفته، بسیار دانا، شاعر قصیده سرا، شخصی که از حادثه ای باخبر است (نگارش کردی: هزان، هژان)
کلید کوک زبانزد خنیا
جمع وزن، سنگینی ها، اندازه ها سنجه ها سنگ ها جمع وزن: سنگینیها وزنها. یا اوزان و مقیاسها و مقادیر. سنگ و اندازه و نرخ، بناها، سازی است از ذوات الاوتار که کاسه و سطح آن کشیده و بلند است
خورنده
پیل زهره تازی از گیاهان چکیده پیل زهره در چشم کشند
کچوله از گیاهان
جهنده، موج کوهه آب، ریشه ای که بهر طرف پنجه انداخته باشد
مقابل و روبرو
سوزنده محرق، ملتهب
وزن، در موسیقی نوعی ساز زهی که بر روی کاسۀ بزرگ آن پوست کشیده می شد
خیزانیدن، خیزنده، در حال برخاستن، برخاستن
کناره کناره چیزی
محرف ومصحف موژان و موجان گل نرگس نیم شکفته را گویند
جهنده
سوزنده، ملتهب
سوزنده، درحال سوختن
Blazing, Blistering, Burning, Scalding, Scorching, Searing
пылающий , палящий , горящий , обжигающий
brennend, siedend
палаючий , палючий , обпікаючий , палаючий
płonący, palący, parzący
炽热的 , 灼热的 , 燃烧的 , 灼热的 , 炎热的
ardente, abrasador, escaldante
ardente, rovente, bollente
ardiente, abrasador
ardent, brûlant
brandend, verbrand, kokend
जलता हुआ , झुलसा हुआ , झुलसाने वाला , प्रचंड , जलता हुआ
membara, terbakar, mendidih, membakar
ملتهبٌ , حارٌّ , محترقٌ , حارقٌ , حارٌ
불타는 , 타는 , 뜨거운
בוער , בוער , צורב , שורף