- خوره
- آکله
معنی خوره - جستجوی لغت در جدول جو
- خوره
- هر چه که چیزیرا بخورد و نابود کند، مانند بیماری جذام نور، پرتو، فروغ
- خوره
- خرزهره، درختچه ای زینتی، بوته مانند و سمّی، با شاخه های باریک، گل های سرخ، سفید یا صورتی و برگ های دراز
زقّوم، جار، دفلیٰ، سمّ الحمار
- خوره
- جذام، بیماری عفونی مزمن که از علائم آن کم خونی، خستگی زیاد، سردرد، اختلال در دستگاه تنفس و دستگاه گوارش، درد مفاصل، تب، زکام و خونریزی از بینی می باشد، گاهی مادۀ متعفنی از بینی خارج می شود، موهای پلک و ابروها می ریزد، لکه هایی در پیشانی و چانه بروز می کند و لب ها و گونه ها متورم می شود، داءالاسد، لوری، کلی، آکله
کنایه از علاقه مند، طعمه
- خوره ((خُ رِ))
- جذام
- خوره ((خُ رِّ))
- نور، فروغ، بخش، حصه، نصیب، خره، فره، نوعی عنایت خداوندی که معتقد بودند شامل حال پادشاهان و مردان نیک و برگزیده می شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترقوه چنبره گردن آخرک، گودیی که در میان توده خاک کنند تا در میان آن آب ریزند برای گل ساختن، طنابی دراز و برکشیده که چند اسب را بتوان بدو بست
خوشه ماهی
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تعدادی دانه میوه یا گل که به محوری متصل باشند، دسته ای از ستارگآنکه به نظر می رسد خواص مشترکی دارند، نام ششمین صورت فلکی که به شکل دوشیزه ای که خوشه گندم به دست است
کارشناس، زبردست
گذرگاه آب معبر آب آبراهه ابره ظهاره
چرخه
ملح آبدار برات سدیم که فرمول شیمیایی آن میباشد. وزن مخصوصش 7، 1 و سختیش بین 2 تا 5، 2 است. بوره طبیعی مزه گس دارد تنگار ملح الصناعه. براکس، شکر سفید
یک دور گردیدن
دوری، مسیتاریدن یک بار
گاو ماده
همرنگ و هم وزن
سنگ سخت، سنگ خارا
جمع خذره، باد فره باد فره بادریسه
آگاهی یافتن، معرفت پیدا کردن
ریزه و خرده، شراره آتش
بدل گذشتن، چیزی که که بر دل گذرد از احکام طریقت، قلب (باعتبار تسمیه حال باسم محل)، ادعیه ای که خوانده شود، جمع خطرات
سبزی، تیره رنگی در اسپ ، گندمگونی در آدمی، نرمی و نازکی
پشت درد لوچی
خروس، تاج خروس
پیمان، پناه
پارسی تازی گشته خمره خاز مایه (خمیر مایه)، لرد می درد، گلغونه، بوی خوش خم کوچک خمچه
روزنه، پس پشت، شفتالو، دریچه
تاج خروس خوچ، بستان افروز تاج خروس
گزسنگی، زمین بی گیاه خاک خشک
خواهنده، آرزومند، طالب
خوردنی، طعامی که مقوی بدن شود، در ترکیب بمعنی (خوارنده) (خورنده) آید: شرابخواره میخواره