ر خوردنی که بوی خوش دارد به خواب دیدن نیکی است. اگر ناخوش بود، دلیل بر شر و بدی کند و سیر و پیاز در خواب، دلیل بر غم و اندوه کند و تباهی حال وی و گویند که، دلیل بر مال حرام کند و در آن راحت و خیر نباشد. اگر بیند که خورش تلخ و ناخوش خورد، دلیل بر درویشی و بیچارگی کند. محمد بن سیرین خورش چون به طعم شیرین بود، دلیل بر خرمی و شادی کند و چون به طعم ترش و ناخوش و تلخ و شور بود، دلیل بر رنج و اندوه کند و خوردنی فروش به تاویل خداوند سخن است.
ر خوردنی که بوی خوش دارد به خواب دیدن نیکی است. اگر ناخوش بود، دلیل بر شر و بدی کند و سیر و پیاز در خواب، دلیل بر غم و اندوه کند و تباهی حال وی و گویند که، دلیل بر مال حرام کند و در آن راحت و خیر نباشد. اگر بیند که خورش تلخ و ناخوش خورد، دلیل بر درویشی و بیچارگی کند. محمد بن سیرین خورش چون به طعم شیرین بود، دلیل بر خرمی و شادی کند و چون به طعم ترش و ناخوش و تلخ و شور بود، دلیل بر رنج و اندوه کند و خوردنی فروش به تاویل خداوند سخن است.
دهی است جزء دهستان برغان ولیان بخش کرج شهرستان تهران، شمال راه شوسۀ کرج به قزوین. این ده در کوهستان واقع شده با آب و هوای سردسیری و 693 تن سکنه. آب آن از قنات و رود خانه ولیان و محصول آن غلات و بنشن و صیفی و انگور و عسل. شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی کرباسبافی و گیوه چینی. یک باب دبستان دارد و بدانجا امامزاده ای است. راه مالرو و از طریق قلعه چندار می توان ماشین برد. قلعۀ ازنق جزء این ده می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان برغان ولیان بخش کرج شهرستان تهران، شمال راه شوسۀ کرج به قزوین. این ده در کوهستان واقع شده با آب و هوای سردسیری و 693 تن سکنه. آب آن از قنات و رود خانه ولیان و محصول آن غلات و بنشن و صیفی و انگور و عسل. شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی کرباسبافی و گیوه چینی. یک باب دبستان دارد و بدانجا امامزاده ای است. راه مالرو و از طریق قلعه چندار می توان ماشین برد. قلعۀ ازنق جزء این ده می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
عمل خوران. عمل خوردن غذا. اکل. مقابل ناخورانی که امساک و خودداری از خوردن است: یکی گفت مرا وصیتی کن گفت رستگاری تو در چهار چیز است: ناخورانی وبیخوابی و تنهایی و خاموشی. (تذکرهالاولیاء عطار)
عمل خوران. عمل خوردن غذا. اکل. مقابل ناخورانی که امساک و خودداری از خوردن است: یکی گفت مرا وصیتی کن گفت رستگاری تو در چهار چیز است: ناخورانی وبیخوابی و تنهایی و خاموشی. (تذکرهالاولیاء عطار)
کوچکی. صغیری. خردگی: نگاه کن که بقا را چگونه می کوشد بخوردگی منگر دانۀ سپندان را. ناصرخسرو. ، ازبین رفتگی قسمتی از چیزی چون ازبین رفتگی قسمتی از گوشت بدن بر اثر قرحه و امثال آن: طلاء دیگر که کفتگی کهن را و خوردگی را سود دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - کرم خوردگی دندان، ازبین رفتگی دندان. ، عمل خوردن. تأکل. اکل. (ناظم الاطباء). - کرم خوردگی درخت، خوردن کرم درخت را، و آن آفتی است بر درخت که بر اثر کرم های ریزه حاصل شود. ، عمل شرب. نوش. جرعه. شربت. (ناظم الاطباء)
کوچکی. صغیری. خردگی: نگاه کن که بقا را چگونه می کوشد بخوردگی منگر دانۀ سپندان را. ناصرخسرو. ، ازبین رفتگی قسمتی از چیزی چون ازبین رفتگی قسمتی از گوشت بدن بر اثر قرحه و امثال آن: طلاء دیگر که کفتگی کهن را و خوردگی را سود دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - کرم خوردگی دندان، ازبین رفتگی دندان. ، عمل خوردن. تأکل. اکل. (ناظم الاطباء). - کرم خوردگی درخت، خوردن کرم درخت را، و آن آفتی است بر درخت که بر اثر کرم های ریزه حاصل شود. ، عمل شرب. نوش. جرعه. شربت. (ناظم الاطباء)
درخور آوردن. ازدر آوردن، آنچه باید آوردن: ز پوشیدنی هم ز آکندنی ز هرسو بیاورد آوردنی. فردوسی. کنیم از سر آباد با خوردنی بیاریم هر چیز آوردنی. فردوسی. گیاشان بود زآن سپس خوردنی بپویند هر سو به آوردنی. فردوسی. ز پوشیدنی ّ و ز گستردنی ز هر چیز کآن هست آوردنی. فردوسی. یکی چاره ای ساخت درخوردنی بیاورد هر گونه آوردنی. فردوسی. ، واردات، مقابل صادرات: ز ماهی بدیشان همه خوردنی ز جائی نبد راه آوردنی. فردوسی. ، هدیه. ارمغان. پیشکش. حمل: گذرها که راه دلیران بده ست ببینیم تا چند ویران شده ست کنیم از سر آباد، با خوردنی بیائیم و آریمش آوردنی. فردوسی. ز آوردنیهای شاهانه نیز در آن عرضه گه برد بسیار چیز. هاتفی
درخور آوردن. ازدرِ آوردن، آنچه باید آوردن: ز پوشیدنی هم ز آکندنی ز هرسو بیاورد آوردنی. فردوسی. کنیم از سر آباد با خوردنی بیاریم هر چیز آوردنی. فردوسی. گیاشان بود زآن سپس خوردنی بپویند هر سو به آوردنی. فردوسی. ز پوشیدنی ّ و ز گستردنی ز هر چیز کآن هست آوردنی. فردوسی. یکی چاره ای ساخت درخوردنی بیاورد هر گونه آوردنی. فردوسی. ، واردات، مقابل صادرات: ز ماهی بدیشان همه خوردنی ز جائی نبد راه آوردنی. فردوسی. ، هدیه. ارمغان. پیشکش. حمل: گذرها که راه دلیران بُده ست ببینیم تا چند ویران شده ست کنیم از سر آباد، با خوردنی بیائیم و آریمش آوردنی. فردوسی. ز آوردنیهای شاهانه نیز در آن عرضه گه برد بسیار چیز. هاتفی