جدول جو
جدول جو

معنی خوردخوان - جستجوی لغت در جدول جو

خوردخوان
(خوَرْدْ / خُرْدْ خوا / خا)
مائده. طبق طعام. (ناظم الاطباء). خوان طعام. (آنندراج) :
که سالار خوان خوردخوان آورد
خورشهای خوش در میان آورد.
نظامی (از آنندراج).
، خوان خرد. خوان محقر و کوچک
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گورخوان
تصویر گورخوان
آنکه در گورستان بر سر گور مردگان قرآن بخواند، برای مثال حلوا سه چار صحن شب جمعه چند بار / بهر ریا به خانۀ هر گورخوان شود (سعدی۳ - ۹۵۷)، کسی که هنگام دفن میّت تلقین بخواند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش خوان
تصویر خوش خوان
خوش آواز، دارای آواز و صدای خوشایند و دلنشین
خوش لحن، خوش نوا، خوش الحان، خوش گو، خوش سرا، عالی آوازه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آوردخواه
تصویر آوردخواه
جنگ جو، جنگاور، برای مثال به شبگیر چون من به آوردگاه / روم پیش آن ترک آوردخواه (فردوسی - ۲/۱۷۸ حاشیه)، دلیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودخواه
تصویر خودخواه
کسی که فقط خود را می خواهد و خود را برتر از دیگران می داند، خودپرست
فرهنگ فارسی عمید
(نَنْ دَ / دِ)
جنگجوی:
که از ما یکی را به آوردگاه
فرستی بر ترک آوردخواه.
فردوسی.
نگه کن که بااو به آوردگاه
توانی شدن زآن پس آوردخواه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ / دِ خوا / خا)
باقیماندۀ سفره. باقیماندۀ غذا. ته سفره. ته مانده، سفره و خوان کوچک. (ناظم الاطباء). خوان خرد
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دُ)
هر شاخۀ جوانی که از درخت روید. (ناظم الاطباء) ، شاخ تازه ای را گویند که از تاک انگور سر زند و آن را بسبب خوشمزگی خورند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). شوش (در تداول مردم قزوین) ، نهال گل. نهال ریاحین. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ خُ)
دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس، واقع در 78هزارگزی باختر قشم سر راه مالرو قشم باسعیدو. این دهکده در جلگه قرار دارد و 127 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و باران و محصول آن غلات و شغل اهالی صید ماهی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِ شُ دَ / دِ)
درودخواننده. دروددهنده. آفرین گوی. تحیت گوینده. ثناگوی. تحسین کننده:
ای بی نظیر ساعد بوبکر پرهنر
الحق درودخوان تو شاه جهان شده.
سیدحسن غزنوی
لغت نامه دهخدا
آنکه بر سر قبر قرآن خواند قاری قرآن بر گور مرده: حلوا سه چار صحن شب جمعه چند بار بهر ریا بخانه هر گور خوان شود. (سعدی)، آنکه بر سر قبر تلقین میت کند ملقن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشخوان
تصویر خوشخوان
سرود گوی آواز خوان مغنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودخواه
تصویر خودخواه
((~. خا))
خودپرست، متکبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گورخوان
تصویر گورخوان
آن که بر سر قبر قرآن خواند، قاری قرآن بر گور مرده، آن که بر سر قبر تلقین میت کند، ملقن
فرهنگ فارسی معین
خنیاگر، خواننده، رامشگر، سرودسرا، آوازخوان، مطرب
متضاد: مرثیه خوان، نوحه سرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خودخواه
تصویر خودخواه
Selfinterested, Selfish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خودخواه
تصویر خودخواه
intéressé, égoïste
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خودخواه
تصویر خودخواه
เห็นแก่ตัว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خودخواه
تصویر خودخواه
mwenye faida binafsi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خودخواه
تصویر خودخواه
çıkarcı, bencil
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خودخواه
تصویر خودخواه
자기 이익을 추구하는 , 이기적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خودخواه
تصویر خودخواه
自分勝手な , 利己的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خودخواه
تصویر خودخواه
אנוכי , אגואיסטי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خودخواه
تصویر خودخواه
स्वार्थी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خودخواه
تصویر خودخواه
mementingkan diri sendiri, egois
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خودخواه
تصویر خودخواه
eigennützig, egoistisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خودخواه
تصویر خودخواه
eigenbelang, egoïstisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خودخواه
تصویر خودخواه
egoísta
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خودخواه
تصویر خودخواه
egoista
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خودخواه
تصویر خودخواه
interesseiro, egoísta
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خودخواه
تصویر خودخواه
利己的 , 自私的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خودخواه
تصویر خودخواه
samolubny, egoistyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خودخواه
تصویر خودخواه
корисливий , егоїстичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خودخواه
تصویر خودخواه
корыстный , эгоистичный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خودخواه
تصویر خودخواه
স্বার্থপর
دیکشنری فارسی به بنگالی