جدول جو
جدول جو

معنی خودکامه - جستجوی لغت در جدول جو

خودکامه
دیکتاتور، مستبد
تصویری از خودکامه
تصویر خودکامه
فرهنگ واژه فارسی سره
خودکامه
کسی که بکام و میل خود رسیده باشد خود سر خود رای، هوی پرست هوس جوی
فرهنگ لغت هوشیار
خودکامه
((~. مِ))
خودسر، شهربان، مرزبان
تصویری از خودکامه
تصویر خودکامه
فرهنگ فارسی معین
خودکامه
خودرای، آنکه در کارها به رای و نظر دیگران توجه نمی کند و به میل خود عمل می کند، خودسر، مستبد
تصویری از خودکامه
تصویر خودکامه
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خودکامی
تصویر خودکامی
خود سری خودرایی، هوی پرستی هوس جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودکامی
تصویر خودکامی
خودرایی، برای مثال همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آری / نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل ها (حافظ - ۱۸)، هوس بازی
فرهنگ فارسی عمید
کسی که بکام و میل خود رسیده باشد خود سر خود رای، هوی پرست هوس جوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودکام
تصویر خودکام
خودرای، کسی که به کام و مراد یا آرزوی خود رسیده است، کامروا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودکام
تصویر خودکام
خودسر، خودرای، هوی پرست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شادکامه
تصویر شادکامه
(دخترانه)
کامروا، خوشحال، شادمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خودکامگی
تصویر خودکامگی
آبسولوتیسم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خود کام
تصویر خود کام
خود رای، متکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رودجامه
تصویر رودجامه
ساز، ساز زهی، تار، بربط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کودکانه
تصویر کودکانه
به روش کودکان مانند کودکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کودکانه
تصویر کودکانه
بچه گانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودکامگی
تصویر خودکامگی
خودسری، هوی پرستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کودکانه
تصویر کودکانه
((دَ نِ))
مانند کودکان بودن مجازاً، غیرمنطقی، نامعقول
فرهنگ فارسی معین
ویژگی کار نادرستی که خود شخص بدون مداخله و مشورت دیگری انجام داده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودکاوی
تصویر خودکاوی
Introspection
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کودکانه
تصویر کودکانه
Baby, Childish, Childlike, Childishly, Infantile
دیکشنری فارسی به انگلیسی
bebê, infantil, de maneira infantil
دیکشنری فارسی به پرتغالی
интроспекция
دیکشنری فارسی به روسی
Baby, kindisch, kindlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
інтроспекція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
детский , по-детски , инфантильный
دیکشنری فارسی به روسی
bebé, infantil, de manera infantil
دیکشنری فارسی به اسپانیایی