نکورفتاری، نیکوکاری، نیک کرداری: همه جامۀ رزم بیرون کنید همه خوبکاری بافزون کنید، فردوسی، همه خوبکاری ز یزدان شناس وز او دار تا زنده باشی سپاس، فردوسی، به از خوبکاری بگیتی چه چیز که اندررسم هم بدان چیز نیز، اسدی (گرشاسبنامه)
نکورفتاری، نیکوکاری، نیک کرداری: همه جامۀ رزم بیرون کنید همه خوبکاری بافزون کنید، فردوسی، همه خوبکاری ز یزدان شناس وز او دار تا زنده باشی سپاس، فردوسی، به از خوبکاری بگیتی چه چیز که اندررسم هم بدان چیز نیز، اسدی (گرشاسبنامه)
سرکشی. خودسری. (ناظم الاطباء). استبداد. استبدادبالرأی. خودرائی. لجاج. یک دندگی. یک پهلویی: بمهر اندر نمودی زود سیری مرا دادی بخودکامی دلیری. (ویس و رامین). بگفت رفتن از تو ضرورتیست مرا گمان مبر که ز خودکامی است و خودرایی. سوزنی. زمام خودکامی بدست غول غفلت سپرده و متابعت لهو و لعب برخود لازم شمرد. (سندبادنامه ص 258 و 286). مشوران بخودکامی ایام را قلم درکش اندیشۀ خام را. نظامی. نکنم بیخودی و خودکامی چون شدم پخته کی کنم خامی ؟ نظامی. جواب دادم و گفتم بدار معذورم که این طریقۀ خودکامی است و خودرایی. حافظ. حافظا گر ندهد داد دلت آصف عهد کام دشوار بدست آوری از خودکامی. حافظ. همه کارم ز خودکامی ببدنامی کشید آخر نهان کی ماند آن رازی کز او سازندمحفلها؟ حافظ
سرکشی. خودسری. (ناظم الاطباء). استبداد. استبدادبالرأی. خودرائی. لجاج. یک دندگی. یک پهلویی: بمهر اندر نمودی زود سیری مرا دادی بخودکامی دلیری. (ویس و رامین). بگفت رفتن از تو ضرورتیست مرا گمان مبر که ز خودکامی است و خودرایی. سوزنی. زمام خودکامی بدست غول غفلت سپرده و متابعت لهو و لعب برخود لازم شمرد. (سندبادنامه ص 258 و 286). مشوران بخودکامی ایام را قلم درکش اندیشۀ خام را. نظامی. نکنم بیخودی و خودکامی چون شدم پخته کی کنم خامی ؟ نظامی. جواب دادم و گفتم بدار معذورم که این طریقۀ خودکامی است و خودرایی. حافظ. حافظا گر ندهد داد دلت آصف عهد کام دشوار بدست آوری از خودکامی. حافظ. همه کارم ز خودکامی ببدنامی کشید آخر نهان کی ماند آن رازی کز او سازندمحفلها؟ حافظ