جدول جو
جدول جو

معنی خودساخته - جستجوی لغت در جدول جو

خودساخته
ویژگی کسی که خود را برای کارهای بزرگ ورزیده و آماده ساخته است
تصویری از خودساخته
تصویر خودساخته
فرهنگ فارسی عمید
خودساخته
(خوَدْ / خُدْ تَ / تِ)
بدون اصل و نسب. به همت دیگری صاحب مقام شده. مقابل عظامی. عصامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خوَدْ / خُدْ تَ / تِ)
زراعت شدۀ بواسطۀ زرع خویشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ تَ / تِ)
عمل و حالت خودساخته. رجوع به خودساخته شود
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ / دِ زَ)
نوساخت. نوساز. جدیدالبناء، نورسیده. تازه به دوران رسیده: علی چه کرده بود که بایست با وی چنین رود من روی کار بدیدم این قوم نوساخته نخواهند گذاشت که از پدریان یک تن بماند. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
دیوانه، مجنون، مخبط
متضاد: عاقل
فرهنگ واژه مترادف متضاد