معنی خودساخته - فرهنگ فارسی عمید
معنی خودساخته
خودساخته
ویژگی کسی که خود را برای کارهای بزرگ ورزیده و آماده ساخته است
تصویر خودساخته
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با خودساخته
خودساخته
خودساخته
بدون اصل و نسب. به همت دیگری صاحب مقام شده. مقابل عظامی. عصامی
لغت نامه دهخدا
خودکاشته
خودکاشته
زراعت شدۀ بواسطۀ زرع خویشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خودساختگی
خودساختگی
عمل و حالت خودساخته. رجوع به خودساخته شود
لغت نامه دهخدا
نوساخته
نوساخته
نوساخت. نوساز. جدیدالبناء، نورسیده. تازه به دوران رسیده: علی چه کرده بود که بایست با وی چنین رود من روی کار بدیدم این قوم نوساخته نخواهند گذاشت که از پدریان یک تن بماند. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.