جدول جو
جدول جو

معنی خودجوشی - جستجوی لغت در جدول جو

خودجوشی
تلقائيٌّ
تصویری از خودجوشی
تصویر خودجوشی
دیکشنری فارسی به عربی
خودجوشی
Spontaneity
تصویری از خودجوشی
تصویر خودجوشی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
خودجوشی
spontanéité
تصویری از خودجوشی
تصویر خودجوشی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
خودجوشی
自発性
تصویری از خودجوشی
تصویر خودجوشی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
خودجوشی
Spontaneität
تصویری از خودجوشی
تصویر خودجوشی
دیکشنری فارسی به آلمانی
خودجوشی
спонтанність
تصویری از خودجوشی
تصویر خودجوشی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
خودجوشی
spontaniczność
تصویری از خودجوشی
تصویر خودجوشی
دیکشنری فارسی به لهستانی
خودجوشی
自发性
تصویری از خودجوشی
تصویر خودجوشی
دیکشنری فارسی به چینی
خودجوشی
espontaneidade
تصویری از خودجوشی
تصویر خودجوشی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
خودجوشی
spontaneità
تصویری از خودجوشی
تصویر خودجوشی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
خودجوشی
espontaneidad
تصویری از خودجوشی
تصویر خودجوشی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
خودجوشی
spontaniteit
تصویری از خودجوشی
تصویر خودجوشی
دیکشنری فارسی به هلندی
خودجوشی
자발성
تصویری از خودجوشی
تصویر خودجوشی
دیکشنری فارسی به کره ای
خودجوشی
ความเป็นธรรมชาติ
تصویری از خودجوشی
تصویر خودجوشی
دیکشنری فارسی به تایلندی
خودجوشی
spontanitas
تصویری از خودجوشی
تصویر خودجوشی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
خودجوشی
स्वाभाविकता
تصویری از خودجوشی
تصویر خودجوشی
دیکشنری فارسی به هندی
خودجوشی
סְפּוֹנטָנִיוּת
تصویری از خودجوشی
تصویر خودجوشی
دیکشنری فارسی به عبری
خودجوشی
خودبخودیت
تصویری از خودجوشی
تصویر خودجوشی
دیکشنری فارسی به اردو
خودجوشی
স্বতঃস্ফূর্ততা
تصویری از خودجوشی
تصویر خودجوشی
دیکشنری فارسی به بنگالی
خودجوشی
uanzilishi
تصویری از خودجوشی
تصویر خودجوشی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
خودجوشی
спонтанность
تصویری از خودجوشی
تصویر خودجوشی
دیکشنری فارسی به روسی
خودجوشی
doğallık
تصویری از خودجوشی
تصویر خودجوشی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خودسوزی
تصویر خودسوزی
خودکشی با آتش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودفروشی
تصویر خودفروشی
خودفروش بودن، عمل خودفروش، برای مثال بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست / یا سخن دانسته گو ای مرد بخرد یا خموش (حافظ - ۵۷۸)، خودنمایی، خودستایی، لاف زنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سودجویی
تصویر سودجویی
در طلب سود و بهره بودن، سودجو بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودخوری
تصویر خودخوری
خودخور بودن، حالت خودخور
فرهنگ فارسی عمید
(خوَدْ / خُدْ خوَ / خُ)
حالت خودخور. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ)
بالیدگی خودبخودی. روئیدگی بدون کشتن. کنایه از بی اصلی و بی خاندانی:
مکن در این چمنم سرزنش بخودرویی
چنانکه پرورشم می دهند می رویم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ)
اشتعال خودبخود. بدون مادۀ اشتعال مشتعل بودن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ فُ)
خودنمایی. کبرنمایی. خودستایی. لاف زنندگی درباره خود:
رها کن جنس هستی را بترک خودفروشی کن.
سلمان ساوجی.
این جا تن ضعیف و دل خسته می خرند
بازار خودفروشی از آنسوی دیگر است.
حافظ.
بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش.
حافظ.
بغیر از زیان نیست در خودفروشی
اگر سود خواهی ببند این دکان را.
صائب.
، فحشا، چه در آن فاحشه خود را بمعرض فروش دیگران می گذارد
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ مَ نِ)
بزرگی. انصاف دادگی. بزرگ منشی:
خودمنشی کار خلق کردنست
خصمی خود یاری حق کردنست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خود کشی
تصویر خود کشی
انتحار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودشویی
تصویر خودشویی
استحمام
فرهنگ واژه فارسی سره
انتفاع، بهره جویی، سودپرستی، منفعت طلبی، منفعت جویی، نفع طلبی
متضاد: بهره رسانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روسپیگری، فاحشگی، قحبگی، لافزن، خودنما، غرور، خودپرستی، تکبر
فرهنگ واژه مترادف متضاد