جدول جو
جدول جو

معنی خودبشناس - جستجوی لغت در جدول جو

خودبشناس
(چَ بِ گِ رِ تَ / تِ)
عارف بخود. خودشناس
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خداشناس
تصویر خداشناس
کسی که خدا را می شناسد و به آن ایمان دارد، موحد، یکتاپرست، پارسا
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ زَ دَ / دِ)
آنکه عارف بخود است. آنکه خود را شناخته و نقاط ضعف و قوت خود را دریافته است. مسلط بر نفس خود. واقف بخود
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ شِ)
اطلاع بر خود. شناخت خود. عارف بنفس خود: خودشناسی را مایۀ بزرگ دان. (خواجه عبداﷲ انصاری).
- امثال:
خودشناسی خداشناسی است، نظیر: من عرف نفسه فقد عرف ربه
لغت نامه دهخدا
(بَ گُ دَ/ دِ)
پارسا. خدادان. (آنندراج). موحد. (ناظم الاطباء). ربانی. باایمان: مردی خداشناس و عابد بود. (مجمل التواریخ و القصص).
نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو
که مستحق کرامت گناهکارانند.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ شْ / شِ)
آنکه دیگری را آشنا نگیرد. مقابل خودبیگانه. (آنندراج) :
یار من هرچند خودبیگانه و خودآشناست
لیک عمری شد نگاهش با نگاهم آشناست.
وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خداشناس
تصویر خداشناس
پارسا، موحد، با ایمان، ربانی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسا، باایمان، متدین، موحد، عارف
متضاد: خدانشناس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خودکاوی، درون نگری
دیکشنری اردو به فارسی