پیش خود یادبگیر. آموزش بدون معلم. - کتاب خودآموز، کتابی که بدون معلم می توان مطالب آنرا آموخت. - شخص خودآموز، کسی که بدون معلم و یاددهنده چیزی می آموزد. پیش خود یادبگیر
پیش خود یادبگیر. آموزش بدون معلم. - کتاب خودآموز، کتابی که بدون معلم می توان مطالب آنرا آموخت. - شخص خودآموز، کسی که بدون معلم و یاددهنده چیزی می آموزد. پیش خود یادبگیر
عمل بدآموز. مقابل نیک آموزی. (فرهنگ فارسی معین). بد آموختن کسی را. (یادداشت مؤلف) : چو رخشنده شد راه کیهان خدیو نهان شد بدآموزی و راه دیو. فردوسی. و رجوع به بدآموز شود، حریف. همتا. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اقران. (از اقرب الموارد). کفو. (یادداشت مؤلف). یقال: لقو بدادهم، یعنی در جنگ حریف و همتای خویش را گرفتند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یک یک بیرون آمدن در جنگ. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). مبارزه. براز: لو کان البداد لما اطاقونا، اگر یک یک بمیدان می آمدند با مابرنمی آمدند. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
عمل بدآموز. مقابل نیک آموزی. (فرهنگ فارسی معین). بد آموختن کسی را. (یادداشت مؤلف) : چو رخشنده شد راه کیهان خدیو نهان شد بدآموزی و راه دیو. فردوسی. و رجوع به بدآموز شود، حریف. همتا. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اقران. (از اقرب الموارد). کفو. (یادداشت مؤلف). یقال: لقو بدادهم، یعنی در جنگ حریف و همتای خویش را گرفتند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یک یک بیرون آمدن در جنگ. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). مبارزه. براز: لو کان البداد لما اطاقونا، اگر یک یک بمیدان می آمدند با مابرنمی آمدند. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
نوآموز بودن. تازه کاری. مبتدی بودن. ماهر و کامل نبودن: نالیدن بلبل ز نوآموزی عشق است هرگز نشنیدیم ز پروانه صدایی. حزین لاهیجی. ، آغاز تعلیم: نخست از من زبان بسته که طفل اندر نوآموزی چو نایش بی زبان باید نه چون بربط زبان دانش. خاقانی
نوآموز بودن. تازه کاری. مبتدی بودن. ماهر و کامل نبودن: نالیدن بلبل ز نوآموزی عشق است هرگز نشنیدیم ز پروانه صدایی. حزین لاهیجی. ، آغاز تعلیم: نخست از من زبان بسته که طفل اندر نوآموزی چو نایش بی زبان باید نه چون بربط زبان دانش. خاقانی