جدول جو
جدول جو

معنی خودآشنا - جستجوی لغت در جدول جو

خودآشنا(خوَدْ / خُدْ شْ / شِ)
آنکه دیگری را آشنا نگیرد. مقابل خودبیگانه. (آنندراج) :
یار من هرچند خودبیگانه و خودآشناست
لیک عمری شد نگاهش با نگاهم آشناست.
وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زودآشنا
تصویر زودآشنا
کسی که با دیگری زود دوست و آشنا می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دردآشنا
تصویر دردآشنا
کسی که به درد و رنج خو گرفته باشد و به درد و رنج کس دیگر پی ببرد، دردمند، برای مثال سخت می ترسم چو برگ لاله گردد داغ دار / گوش گل از نالۀ درد آشنای بلبلان (صائب - لغت نامه - دردآشنا)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودآرا
تصویر خودآرا
آنکه خود را آرایش می کند
فرهنگ فارسی عمید
(شْ / شِ)
آنکه زود آشنا شود. (آنندراج). مصاحب و همدمی که بزودی و گرمی با شخص اظهار مهربانی و محبت کند. (ناظم الاطباء) :
از اولین نگاه دلم صید خویش کرد
ای من فدای غمزۀ زودآشنای تو.
باقر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ زَ دَ / دِ)
آنکه عارف بخود است. آنکه خود را شناخته و نقاط ضعف و قوت خود را دریافته است. مسلط بر نفس خود. واقف بخود
لغت نامه دهخدا
(چَ بِ گِ رِ تَ / تِ)
عارف بخود. خودشناس
لغت نامه دهخدا
(دَ شْ / شِ)
آشنا و مأنوس با درد. معتاد به درد و رنج. (ناظم الاطباء). واقف و آگاه به سختی و شدت و ناملایم:
سخت می ترسم چو برگ لاله گردد داغدار
گوش گل از نالۀ دردآشنای بلبلان.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نذر و نذوراتی را گویند که فارسیان به آتشخانه ها آورند. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج). نذرهایی که فارسیان به آتشکده آورند. (ناظم الاطباء). جزء اول کلمه را آقای پورداود ’زور’ (اوستا ’زئوثره’) دانند، بمعنی آب مقدس که در جشنهای زردشتیان بکاررود و شاید جزء دوم مصحف ’اشئنام’ (دعایی که در مراسم ’زور’ خوانند) باشد. (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ دِ)
خود ایشان
لغت نامه دهخدا
تصویری از زود آشنا
تصویر زود آشنا
مصاحب و همدمی که بزودی و گرمی با شخص اظهار مهربانی و محبت کند
فرهنگ لغت هوشیار