جدول جو
جدول جو

معنی زودآشنا

زودآشنا
کسی که با دیگری زود دوست و آشنا می شود
تصویری از زودآشنا
تصویر زودآشنا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با زودآشنا

زودآشنا

زودآشنا
آنکه زود آشنا شود. (آنندراج). مصاحب و همدمی که بزودی و گرمی با شخص اظهار مهربانی و محبت کند. (ناظم الاطباء) :
از اولین نگاه دلم صید خویش کرد
ای من فدای غمزۀ زودآشنای تو.
باقر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

زود آشنا

زود آشنا
مصاحب و همدمی که بزودی و گرمی با شخص اظهار مهربانی و محبت کند
زود آشنا
فرهنگ لغت هوشیار

خودآشنا

خودآشنا
آنکه دیگری را آشنا نگیرد. مقابل خودبیگانه. (آنندراج) :
یار من هرچند خودبیگانه و خودآشناست
لیک عمری شد نگاهش با نگاهم آشناست.
وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

زوداشنا

زوداشنا
نذر و نذوراتی را گویند که فارسیان به آتشخانه ها آورند. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج). نذرهایی که فارسیان به آتشکده آورند. (ناظم الاطباء). جزء اول کلمه را آقای پورداود ’زَور’ (اوستا ’زئوثره’) دانند، بمعنی آب مقدس که در جشنهای زردشتیان بکاررود و شاید جزء دوم مصحف ’اشئنام’ (دعایی که در مراسم ’زور’ خوانند) باشد. (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا

دردآشنا

دردآشنا
کسی که به درد و رنج خو گرفته باشد و به درد و رنج کس دیگر پی ببرد، دردمند، برای مِثال سخت می ترسم چو برگ لاله گردد داغ دار / گوش گل از نالۀ درد آشنای بلبلان (صائب - لغت نامه - دردآشنا)
دردآشنا
فرهنگ فارسی عمید

دردآشنا

دردآشنا
آشنا و مأنوس با درد. معتاد به درد و رنج. (ناظم الاطباء). واقف و آگاه به سختی و شدت و ناملایم:
سخت می ترسم چو برگ لاله گردد داغدار
گوش گل از نالۀ دردآشنای بلبلان.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

زودآشتی

زودآشتی
آنکه زود به صلح گراید، (از آنندراج)، که کینه به دل نگیرد و بدی گذشته را به اندک زمانی از خاطر دور سازد:
در حق آن کش بر خود داشتی
دیرخصومت شو و زودآشتی،
امیرخسرو (از آنندراج)،
کودکان زودجنگ و زودآشتی باشند، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا