جدول جو
جدول جو

معنی خواو - جستجوی لغت در جدول جو

خواو
(خوا / خا)
خواب که بعربی نوم خوانند. (برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری) :
گر خری دیوانه شد یک دم ّ گاو
در سرش چندان بزن کآید بخواو.
مولوی (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خواه
تصویر خواه
خواستن، پسوند متصل به واژه به معنای خواهنده مثلاً آزادی خواه، بدخواه، خودخواه، دادخواه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوار
تصویر خوار
بانگ گاو، گوساله و گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواب
تصویر خواب
حالت آسایش در انسان و حیوان که در طی آن حواس ظاهری انسان از کار می افتد،
تصاویر، وقایع و مناظری که هنگام خواب از ذهن انسان می گذرد، رؤیا،
کنایه از بی خبر، جهتی که پرز دارای تمایل به خم شدن به آن است، رکود مثلاً خواب پول، بن مضارع خوابیدن
خواب دیدن: گذشتن تصاویر، وقایع و مناظری از ذهن انسان در هنگام خواب
خواب رفتن: به خواب رفتن، در خواب شدن، خوابیدن، کنایه از بی حس شدن دست یا پا به واسطۀ فشاری که بر آن وارد می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوار
تصویر خوار
ذلیل، پست، حقیر، زبون، آسان، سهل
پسوند متصل به واژه به معنای خورنده مثلاً گوشت خوار، گیاه خوار
خوارخوار: بیهوده، عبث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواص
تصویر خواص
نزدیکان، مقابل عوام، بزرگان، برگزیدگان، ویژگی ها، خاصیت ها مثلاً خواصّ دارویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوان
تصویر خوان
سفره یا طبقی برای گذاشتن غذا روی آن،
کنایه از غذا، کنایه از ضیافت، مهمانی
پسوند متصل به واژه به معنای خواننده مثلاً آوازه خوان، روزنامه خوان، روضه خوان، قرآن خوان
خوان یغما: سفره ای که برای همگان می گستردند و همه بر آن می نشستند و از آن بهره می بردند، برای مثال ادیم زمین سفرۀ عام اوست / چه دشمن بر این خوان یغما چه دوست (سعدی۱ - ۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
آواز بال عقاب هنگام فرودآمدن از هوا، آواز تندر و توجبه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَوْ وا)
دلیر، آن که هر ساعت خورد و بسیار نخورد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
ابوالعطا کمال الدین محمود بن علی المرشدی الکرمانی. یکی از شاعران معروف ایران است. رجوع به خواجوی کرمانی شود
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
نام محلتی بود بجنوب شرقی شهر سپاهان. (یادداشت بخط مؤلف).
- پل خواجو، نام پلی است در محلۀ خواجو بر روی رود خانه زاینده رود. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 147شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام ولایتی است و آنرا خگاو نیز گویند. (از برهان قاطع). و در انجمن آرای ناصری آمده است آنرا خرگاو می گویند و مخفف آن خکاو یا خگاو است:
داشت زالی بروستای خگاو
مهستی نام دختری و سه گاو.
سنائی.
در حاشیه برهان قاطع آمده است صحیح آن بجای خگاو تکاو است و تکاو همان تکاب و تکاف می باشد. رجوع به حدیقۀ سنائی چ مدرس رضوی ص 454 شود
لغت نامه دهخدا
(خِ)
پیرایش بستان و باغ و کشت زار از علفهای خودرو و هرزه و سنگ و خس و خاشاک آنها را برداشتن. خشاوه. (ناظم الاطباء) ، پیرایش درخت از شاخه های زیادتی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
آواز وصدای هر چیز را گویند. (از برهان قاطع) (از فرهنگ جهانگیری) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) :
چو بانگ خجاو آید او را بگوش
ز بس هیبت از مغزها رفت هوش.
سراج الدین راجی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَ بُ)
فرودآمدن باز از هوا برشکار تا بگیرد آن را. خوت. منه: خاتت العقاب، کم و اندک گردانیدن مرد مال خود را. خوت. منه: خات الرجل، شکستن عهد و پیمان. خوت. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خواس
تصویر خواس
ترس، بیم، هراس
فرهنگ لغت هوشیار
دندان دراز یا عاج جنس نرینه نوعی ماهی (وال بال) در دریاهای قطب شمال که طولش به 2 متر و 50 سانتیمتر میرسد. وسط آن مجوف است و برای ساختن اشیا کوچک بکار میرود. دندان کامل ماهی مزبور را گاه در تزیینات بکار میبرند. عاج مذکور در قرون وسطی بعنوان سنگ محک برای تشخیص وجود زهر در غذای سلاطین و امرا مستعمل بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواه
تصویر خواه
خواهنده، آرزومند، طالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوان
تصویر خوان
طبق، مائده، سفره خیانت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوال
تصویر خوال
خوردنی، دوده ای که برای ساختن مرکب سیاه از دود چراغ گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواف
تصویر خواف
بانگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواع
تصویر خواع
هاژویی کاتورگی (تحیر)، خود بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواص
تصویر خواص
جمع خاصه، نزدیکان، مقربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواب
تصویر خواب
حالت آسایش و راحتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوات
تصویر خوات
دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوار
تصویر خوار
ذلیل، زبون، بدبخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواب
تصویر خواب
((خا))
حالتی توأم با آسایش و آرامش که بر اثر از کار بازماندن حواس ظاهر در انسان و حیوان پدید آید، غافل، بی خبر، جهتی که پرز، مو یا پشم در آن به آسانی روی هم افتد
خواب خرگوشی: کنایه از غفلت و بی خبری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خواص
تصویر خواص
جمع خاصه، مقربان، نزدیکان، برگزیدگان قوم، ویژگی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوال
تصویر خوال
((خا))
خوردنی، دوده ای که برای ساختن مرکب سیاه از دود چراغ گیرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوان
تصویر خوان
ریشه «خواندن»، در ترکیب به معنی «خواننده» آید، تعزیه خوان، روضه خوان و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوان
تصویر خوان
خار و خلاشه، گیاه خودرو، علف هرزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوان
تصویر خوان
((خا))
سفره، طبق بزرگ چوبین، خوردنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خواه
تصویر خواه
((خا))
امر و ریشه خواستن، در برخی ترکیبات به معنی خواهنده آید، خیرخواه، هواخواه، در بعضی کلمات به معنی خواسته آید، دلخواه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوار
تصویر خوار
آسان، سهل، پست، زبون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خواص
تصویر خواص
ویژگان
فرهنگ واژه فارسی سره