جدول جو
جدول جو

معنی خوانی - جستجوی لغت در جدول جو

خوانی
(خوا / خا)
عمل خواندن. (یادداشت بخط مؤلف). مزید مؤخر است.
- دعاخوانی، عمل خواندن دعا.
- روضه خوانی، عمل روضه خواندن.
- ریزه خوانی، کنایه از ایراد گرفتن. لغز گفتن. مسائل کوچک را مورد توجه قرار دادن و بر آن عیب گرفتن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوانا
تصویر خوانا
خوانا
ویژگی خطی که خوب و واضح نوشته شده و به آسانی خوانده می شود، خواندنی، باسواد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثوانی
تصویر ثوانی
ثوانی
ثانیه، واحد اندازه گیری زمان، برابر با یک شصتم دقیقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوانین
تصویر خوانین
خوانین
خان ها، لقب احترام آمیز برای سران قبایل و مالکان، جمع واژۀ خان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوافی
تصویر خوافی
خوافی
پرهای کوچک بال پرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوابی
تصویر خوابی
خوابی
خابیه، خم، خمره، سبو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوانی
تصویر جوانی
جوانی
مقابل پیری، جوان بودن
در علم جامعه شناسی فاصلۀ سنی از ۱۸ تا ۲۵ سالگی
کنایه از کم تجربگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوانی
تصویر غوانی
غوانی
غانیه ها، زنانی که به واسطۀ زیبایی خود بی نیاز از زینت باشند، جمع واژۀ غانیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواطی
تصویر خواطی
خواطی
خاطی ها، خطا کننده ها، خطاکارها، گناهکارها، جمع واژۀ خاطی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواری
تصویر خواری
خواری
خوار شدن، پستی، زبونی، خوار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توانی
تصویر توانی
توانی
سست شدن، سستی کردن، کوتاهی کردن در کاری
فرهنگ فارسی عمید
اخوانی
(اِخْ)
منسوب به اخوان
لغت نامه دهخدا
خوانیق
(خَ)
جمع واژۀ خانقه، وآن قسمی درد و ورم گلو است، و گویا جمع بمعنی مفرد خویش نیز مستعمل است. (یادداشت بخط مؤلف) : و توفی سکمان بن ارتق بعله الخوانیق فی طریق الفراهبین طرابلس و القدس. (وفیات الاعیان چ طهران ص 65)
لغت نامه دهخدا
خوانین
(خَ)
ناحیتی از غور است و اندر وی مقدار سه هزار مرد است. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
خوانین
(خَ)
جمع واژۀ خان، لغت ترکی است و در اصل لقب پادشاهان ترکستانست والحال در لقب امراء مستعمل شده و فارسیان عربی دان این لفظ را بطور عربی جمع کرده اند. (آنندراج). جمع واژۀ خان، و خان صورتی از خاقان است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوافی
تصویر خوافی
خوافی
پوشیده و پنهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوانی
تصویر شوانی
شوانی
شبانی چوپانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توانی
تصویر توانی
توانی
مانده و سست گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواری
تصویر خواری
خواری
حقارت، پستی
فرهنگ لغت هوشیار
خواهی
قید تردید است یالله یا خواه... خواه. توضینح گاه (خواهی) دو بار آید (نظیر (خواه) : (هر دایره خواهی بزرگ باش و خواهی خرد)، (التفهیم) و گاه یکبار: (اگر خواهی گویی که آن عمود است که از یک سر قوس فرود آید) (التفهیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوانا
تصویر خوانا
خوانا
با سواد، خواننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوانس
تصویر خوانس
خوانس
واحد اندازه گیری معادل سه لیتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوانق
تصویر خوانق
خوانق
جمع خانقاه، از ریشه پارسی خانگاه ها خوانگاه ها جمع خانقاه
فرهنگ لغت هوشیار
خوانین
جمع خان، از ریشه ترکی ساخته فارسی گویان سروران میران جمع خان خانان پادشاهان امیران
فرهنگ لغت هوشیار
اوانی
جمع آنیه تک انا، سبوها آوندها، جمع آنیه، جمع الجمع انا آوندها آبخورها آبدانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوانی
تصویر جوانی
جوانی
مقابل پیری
فرهنگ لغت هوشیار
ثوانی
جمع ثانیه، دمک ها، دو تاها جمع ثانیه شصتم حصه دقیقه. یاثونی نجوم. هرچه بزرفلک قمرپیداآید از چیزهای نورانی جز برق و صاعقه و از آن جمله است: انسی جابیه حربه ذوذنب ذوذوء ابه شهب طیفور عمود فارس قسعی مصباحی نیازک وردی و از آنرو آنها را ثوانی نجوم گویند که در دلایل و احکام در مرتبه ثانی اند و در احکام و دلایل اولیه نجوم را باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روانی
تصویر روانی
روانی
جریان سیلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوانی
تصویر بوانی
بوانی
به گونه رمن دنده ها ستون ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخوانی
تصویر اخوانی
اخوانی
برادرانه منسوب به اخوان برادرانه دوستانه
فرهنگ لغت هوشیار
عوانی
مونث عانی زن بندی و گرفتار، زن (بدان جهت که چون شوی بر او ظلم کند کسی به فریادش نرسد جمع عوانی، جمع عانیه، زنان بندی زنان که چون شوی بر آنان ستم کند کسی به فریاد شان نرسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواری
تصویر خواری
خواری
حقارت، ذلت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خوانش
تصویر خوانش
خوانش
مطالعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خواهی
تصویر خواهی
خواهی
طلبی
فرهنگ واژه فارسی سره
خوانین
خان ها
متضاد: رعایا
فرهنگ واژه مترادف متضاد