جدول جو
جدول جو

معنی خوانده - جستجوی لغت در جدول جو

خوانده
قرائت شده، مقابل خواهان، در علم حقوق طرف دعوی، مدعی علیه، دعوت شده
تصویری از خوانده
تصویر خوانده
فرهنگ فارسی عمید
خوانده(خوا / خا دَ)
دهی از بخش حومه شهرستان نائین در بیست ودوهزارگزی نائین. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
خوانده(خوا/ خا دَ / دِ)
پذیرفته شده، چنانکه در خواهرخوانده و برادرخوانده می آید، اسم مفعول از خواندن. رجوع به معانی خواندن شود، مدعی علیه در اصطلاح دادگستری. (از لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
خوانده
قرائت شده مطالعه شده، دعوت شده بمهمانی، احضار شده فرا خوانده، مدعی علیه
فرهنگ لغت هوشیار
خوانده((خا دِ))
قرائت شده، دعوت شده، احضار شده، فراخوانده
تصویری از خوانده
تصویر خوانده
فرهنگ فارسی معین
خوانده
مدعی علیه
تصویری از خوانده
تصویر خوانده
فرهنگ واژه فارسی سره
خوانده
قرائت شده
متضاد: نوشته، مکتوب، مدعی علیه
متضاد: خواهان، مدعو
متضاد: ناخوانده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خواهنده
تصویر خواهنده
درخواست کننده، واسطه، گدا، خواستگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواندن
تصویر خواندن
قرائت کردن، مطالعه کردن
دعوت کردن به مهمانی
آواز خواندن
تحصیل کردن، درس خواندن
کسی را صدا زدن، احضار کردن
فرا گرفتن، آموختن
مطابق و هماهنگ بودن مثلاً این امضا با امضای او نمی خواند
کنایه از دریافتن مثلاً از چشم هایش خواندم که غم بزرگی در دل دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواننده
تصویر خواننده
کسی که نوشته ای را می خواند، آواز خوان، باسواد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوانچه
تصویر خوانچه
طبق چوبی یا فلزی چهارگوش که در آن میوه، شیرینی یا چیزی دیگر گذاشته و بر روی سر از جایی به جای دیگر می برند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خورنده
تصویر خورنده
ویژگی کسی یا چیزی که غذا می خورد، کنایه از نان خور
فرهنگ فارسی عمید
(سِ پَ)
ناخوانده. مقابل خوانده. بی دعوت. رجوع به ناخوانده شود، که درس نخوانده است. که چیزی نخوانده و نیاموخته است.
- نخوانده ملا، عامی و بی سواد مدعی دانش
لغت نامه دهخدا
تصویری از خاونده
تصویر خاونده
خداوند صاحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمانده
تصویر خمانده
خم شده کج گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواهنده
تصویر خواهنده
درخواست کننده، گدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواندن
تصویر خواندن
تلاوت کردن، قرائت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سفره کوچک خوان کوچک، طبق چوبین کوچک که در آن شیرینی میوه یا جهاز عروس گذارند و بر روی سر حمل کنند، طبقی که در آن انواع شیرینی را بترتیب خاص چینند و جمله هایی مبنی بر تبریک و تهنیت نویسند و در مجلس عقد در اطاق عروس گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوازنده
تصویر خوازنده
عروس، نامزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورنده
تصویر خورنده
آنکه خورد آکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلانده
تصویر خلانده
فرو کرده (سوزن خار و مانند آن در چیزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوانچه
تصویر خوانچه
((خا چِ))
خوان کوچک، طبق چوبین کوچک که در آن شیرینی، میوه یا جهاز عروس گذارند و بر روی سر حمل کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خواندن
تصویر خواندن
((خا دَ))
قرائت کردن، آواز خواندن، دعوت کردن، آموختن، یاد گرفتن، فهمیدن، تشخیص دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خورنده
تصویر خورنده
آکل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خورنده
تصویر خورنده
Corrosive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خواننده
تصویر خواننده
Reader, Singer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خورنده
تصویر خورنده
коррозионный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خواننده
تصویر خواننده
читатель , певец
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خواندن
تصویر خواندن
читать , петь , поющий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خورنده
تصویر خورنده
korrosiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خواننده
تصویر خواننده
Leser, Sänger
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خواندن
تصویر خواندن
lesen, singen, singend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خورنده
تصویر خورنده
корозійний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خواننده
تصویر خواننده
читач , співак
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خواندن
تصویر خواندن
читати , співати , співаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی