حالت آسایش در انسان و حیوان که در طی آن حواس ظاهری انسان از کار می افتد، تصاویر، وقایع و مناظری که هنگام خواب از ذهن انسان می گذرد، رؤیا، کنایه از بی خبر، جهتی که پرز دارای تمایل به خم شدن به آن است، رکود مثلاً خواب پول، بن مضارع خوابیدن خواب دیدن: گذشتن تصاویر، وقایع و مناظری از ذهن انسان در هنگام خواب خواب رفتن: به خواب رفتن، در خواب شدن، خوابیدن، کنایه از بی حس شدن دست یا پا به واسطۀ فشاری که بر آن وارد می شود
حالت آسایش در انسان و حیوان که در طی آن حواس ظاهری انسان از کار می افتد، تصاویر، وقایع و مناظری که هنگام خواب از ذهن انسان می گذرد، رؤیا، کنایه از بی خبر، جهتی که پُرز دارای تمایل به خم شدن به آن است، رکود مثلاً خواب پول، بن مضارعِ خوابیدن خواب دیدن: گذشتن تصاویر، وقایع و مناظری از ذهن انسان در هنگام خواب خواب رفتن: به خواب رفتن، در خواب شدن، خوابیدن، کنایه از بی حس شدن دست یا پا به واسطۀ فشاری که بر آن وارد می شود
سفره یا طبقی برای گذاشتن غذا روی آن، کنایه از غذا، کنایه از ضیافت، مهمانی پسوند متصل به واژه به معنای خواننده مثلاً آوازه خوان، روزنامه خوان، روضه خوان، قرآن خوان خوان یغما: سفره ای که برای همگان می گستردند و همه بر آن می نشستند و از آن بهره می بردند، برای مثال ادیم زمین سفرۀ عام اوست / چه دشمن بر این خوان یغما چه دوست (سعدی۱ - ۳۳)
سفره یا طبقی برای گذاشتن غذا روی آن، کنایه از غذا، کنایه از ضیافت، مهمانی پسوند متصل به واژه به معنای خواننده مثلاً آوازه خوان، روزنامه خوان، روضه خوان، قرآن خوان خوان یغما: سفره ای که برای همگان می گستردند و همه بر آن می نشستند و از آن بهره می بردند، برای مِثال ادیم زمین سفرۀ عام اوست / چه دشمن بر این خوان یغما چه دوست (سعدی۱ - ۳۳)
حالتی توأم با آسایش و آرامش که بر اثر از کار بازماندن حواس ظاهر در انسان و حیوان پدید آید، غافل، بی خبر، جهتی که پرز، مو یا پشم در آن به آسانی روی هم افتد خواب خرگوشی: کنایه از غفلت و بی خبری
حالتی توأم با آسایش و آرامش که بر اثر از کار بازماندن حواس ظاهر در انسان و حیوان پدید آید، غافل، بی خبر، جهتی که پرز، مو یا پشم در آن به آسانی روی هم افتد خواب خرگوشی: کنایه از غفلت و بی خبری