- خواجگی
- آقائی، مولای، شیخوخت
معنی خواجگی - جستجوی لغت در جدول جو
- خواجگی
- خواجه بودن، بزرگی و ریاست، آقایی
- خواجگی ((خا جِ))
- بزرگی، ریاست، سوداگری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
استبداد
بی خانمانی، بی منزلی
به بایستگی به درستی چنانکه باید آنطور که شایسته است: (من ذات ترا بواجبی کی دانم ک داننده ذات تو بجز ذات تو نیست) (فخر رازی)
رامشناس
جریان، سیلان، تقطیر
خواجه برگ سرور
کوچکی، صغیری
خوهله بودن خوهلی کجی مقابل راستی
دولت و ثروت و مال و ملک
حالت آواره بودن، در به دری، بی خانمانی، سرگردانی، برای مثال چو خواهم شد اکنون به بیچارگی / در این ره نبینم جز آوارگی (نظامی۶ - ۱۱۵۶)
روان بودن، جریان
Corrosiveness
коррозийность
Korrosivität
корозійність
korozja
corrosividade
corrosività
corrosividad
corrosivité
corrosiviteit
ความกัดกร่อน
korosivitas
تأكّلٌ
שִׁחְרוּר
korozyon