جدول جو
جدول جو

معنی خوابنیده - جستجوی لغت در جدول جو

خوابنیده
کسی که به خواب برده شده، خوابانده شده، برای مثال بر مهد عروس خوابنیده / خوابش بربود و بست دیده (نظامی۳ - ۵۲۷)
تصویری از خوابنیده
تصویر خوابنیده
فرهنگ فارسی عمید
خوابنیده
(خوا / خا بَ دَ / دِ)
خوابانیده. مخفف خوابانیده. (برهان قاطع). خوابیده. درازکشیده:
یاد کن زیرت اندرون تن شوی
تو بر او خوار خوابنیده ستان.
رودکی.
نهاده بر چشمه زرین دوتخت
برو خوابنیده یکی شوربخت.
فردوسی.
سهی سروش ببالین خوابنیده
سرشک از لاله و گل بردمیده.
نظامی.
بر مهد عروس خوابنیده
خوابش بربود و بست دیده.
نظامی.
، مرده. در قبر قرارگرفته. مدفون:
درین ره چو من خوابنیده بسی است
نیارد کسی یاد کآنجا کسی است.
نظامی.
، قرارداده:
وزارت به ایام او بازکرد
دو چشم فروخوابنیده وسن.
فرخی.
یلان را مرگ بر گل خوابنیده
چو سروستان سند از بن بریده.
(ویس و رامین).
ستیزندگان نیزه با خشم و شور
فروخوابنیده به بال ستور.
اسدی (گرشاسبنامه).
دانی که در کفن چه عزیزی نهفته ای
دانی که در لحد چه شهی خوابنیده ای.
سنائی
لغت نامه دهخدا
خوابنیده
بخوب فرو کرده بخواب برده
تصویری از خوابنیده
تصویر خوابنیده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
به خواب رفته، خفته، در حال خواب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوابنیدن
تصویر خوابنیدن
خواباندن، کسی را خواب کردن، به خواب بردن، بستری کردن، مجبور یا کمک به دراز کشیدن دیگری کردن، متوقف یا تعطیل کردن، سپردن چیزی به جایی برای تعمیر آن، خم کردن به حالت افقی مثلاً پشت کفشش را خوابانده بود، آرام کردن، قرار دادن چیزی در یک مایع برای تغییر ویژگی آن
فرهنگ فارسی عمید
(خوَ / خَ بَ دَ / دِ)
مخفف خوابانیده. (انجمن آرای ناصری) :
سهی سروش به بالین خوبنیده.
؟ (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا بَ دَ / دِ)
خواب کننده. نائم. (یادداشت بخط مؤلف) ، پارچه ای که پرزه هاش روی هم می خوابد. (یادداشت مؤلف) ، قرارگیرنده بر چیزی. بر چیز دیگر قرارگیرنده
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا دَ / دِ)
راقد. نائم. درخواب شده. خفته. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء) ، روی هم افتاده. برهم نهاده. برهم قرارداده.
- پاشنه خوابیده، پاشنه روی داخل تخت کفش افتاده.
، فروافتاده. چون: چادر خوابیده. خیمۀ خوابیده، بیحس شده. چون: پای خوابیده، خراب شده. چون: قنات خوابیده، ازکارافتاده. چون: حمام خوابیده، از حرکت بازایستاده. چون: کار خانه خوابیده، فرونشسته. چون: ف تنه خوابیده، زانوزده. از حالت ایستاده بهیئت خواب کننده درآمده. چون: سگ خوابیده، ازجریان خارج شده. چون: پول خوابیده، کنارگرفته و منتظرفرصت شده برای بازی در قمار با ورق، فروافتاده. ویران شده. چون: سقف افتاده. دیوار افتاده
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ شُ دَ)
خوابانیدن. مخفف خوابانیدن. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف) ، بخاک افکندن. بر زمین انداختن:
به لشکرگه دشمن اندر فتاد
چو اندرگیا آتش تیز و باد
همی کشت از ایشان و می خوابنید
بر او ناستاد هر کش بدید.
دقیقی.
زآن جامه های سبزجدا کردشان به خشم
بر جایگاه کشتنشان بربخوابنید.
بشار مرغزی.
خوابنیدش بلطف در زانو
قضی الامر کیف ماکانوا.
سعدی (هزلیات).
، برهم قرار دادن. روی هم گذاردن:
ور بترسی آن که دیگر کس بجوید عیب تو
چشمت از عیب کسان لختی بباید خوابنید
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا دَ / دِ)
اسم مفعول است از مصدر خوابانیدن در همه معانی آن. رجوع به خوابانیدن شود
لغت نامه دهخدا
کسی را خواب کردن بخواب (طبیعی یا مصنوعی) بردن، باعث زانو زدن گشتن: (ساربان شتر را خوابانید)، تعطیل کردن (کارخانه و مانندآن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوابانیده
تصویر خوابانیده
بخوب فرو کرده بخواب برده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
بخواب رفته نایم، آرام گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
نائمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
Sleeping
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
endormi
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
ישן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
سونے والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
ঘুমন্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
usingizi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
자고 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
眠っている
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
tidur
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
सोता हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
спящий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
หลับ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
slapend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
dormido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
dormindo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
睡觉的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
śpiący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
сплячий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
schlafend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
addormentato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی