- خواباننده
- خواب کننده
معنی خواباننده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بخوب فرو کرده بخواب برده
بخوب فرو کرده بخواب برده
کسی را خواب کردن بخواب (طبیعی یا مصنوعی) بردن، باعث زانو زدن گشتن: (ساربان شتر را خوابانید)، تعطیل کردن (کارخانه و مانندآن)
آنچه موجب هضم گردد مدد کننده به هضم، خوشگوار کننده
((خا دَ))
فرهنگ فارسی معین
کسی را خواب کردن، باعث زانو زدن (شتر)، تعطیل کردن (کارخانه و مانند آن)، خواباندن
بخوب فرو کرده بخواب برده
خوابانیدن
کسس که غذا یا چیز دیگر (مانند سم) را بدیگری بخوراند
خشک کننده
آنکه تن خود یا دیگری را می خاراند
کسی که به خواب برده شده، خوابانده شده، برای مثال بر مهد عروس خوابنیده / خوابش بربود و بست دیده (نظامی۳ - ۵۲۷)
کسی را خواب کردن، به خواب بردن
کنایه از بستری کردن، مجبور یا کمک به دراز کشیدن دیگری کردن
کنایه از متوقف یا تعطیل کردن
کنایه از سپردن چیزی به جایی برای تعمیر آن
کنایه از خم کردن به حالت افقی مثلاً پشت کفشش را خوابانده بود
کنایه از آرام کردن
قرار دادن چیزی در یک مایع برای تغییر ویژگی آن
کنایه از بستری کردن، مجبور یا کمک به دراز کشیدن دیگری کردن
کنایه از متوقف یا تعطیل کردن
کنایه از سپردن چیزی به جایی برای تعمیر آن
کنایه از خم کردن به حالت افقی مثلاً پشت کفشش را خوابانده بود
کنایه از آرام کردن
قرار دادن چیزی در یک مایع برای تغییر ویژگی آن
((خا دَ))
فرهنگ فارسی معین
کسی را خواب کردن، باعث زانو زدن (شتر)، تعطیل کردن (کارخانه و مانند آن)، خوابانیدن
کسی که نوشته ای را می خواند، آواز خوان، باسواد
Reader, Singer
читатель , певец
Leser, Sänger
читач , співак
czytelnik, piosenkarz
读者 , 歌手
leitor, cantor
lettore, cantante
lector, cantante
lecteur, chanteur
lezer, zanger
ผู้อ่าน , นักร้อง
pembaca, penyanyi
قارئٌ , مغنٍّ
पाठक , गायक
קורא , זַמָּר
読者 , 歌手
독자 , 가수
okuyucu, şarkıcı
msomaji, mwimbaji