- خواب
- حالت آسایش و راحتی
معنی خواب - جستجوی لغت در جدول جو
- خواب ((خا))
- حالتی توأم با آسایش و آرامش که بر اثر از کار بازماندن حواس ظاهر در انسان و حیوان پدید آید، غافل، بی خبر، جهتی که پرز، مو یا پشم در آن به آسانی روی هم افتد
خواب خرگوشی: کنایه از غفلت و بی خبری
- خواب
- حالت آسایش در انسان و حیوان که در طی آن حواس ظاهری انسان از کار می افتد،
تصاویر، وقایع و مناظری که هنگام خواب از ذهن انسان می گذرد، رؤیا،
کنایه از بی خبر، جهتی که پرز دارای تمایل به خم شدن به آن است، رکود مثلاً خواب پول، بن مضارع خوابیدن
خواب دیدن: گذشتن تصاویر، وقایع و مناظری از ذهن انسان در هنگام خواب
خواب رفتن: به خواب رفتن، در خواب شدن، خوابیدن، کنایه از بی حس شدن دست یا پا به واسطۀ فشاری که بر آن وارد می شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خابیه، خم، خمره، سبو
پاسخ
ویژگان
ویران، نابسامان
دربان دربان نگهبان در سرای
چهار پایان، حیوانات بارکش
برگشتگی
مزد، پاداش، جزاء کار خوب
پاسخ
توبه کننده
ویران شدن، ویرانی
کذاب، دروغگو
جوش دریا، آشوب دریا
در خطبه تصرف داشتن
حنا و گلگونه کردن
شکوفه، خرما بن پر بار
چوب فروش
فریبنده مرد گل و لای بهم آمیخته، زمین باتلاقی که پای آدمی و چارپا در آن بماند لجن زار. مرد فریبنده مکار، دروغگو، بسیار فریبا
خواهنده، آرزومند، طالب
طبق، مائده، سفره خیانت کننده
خوردنی، دوده ای که برای ساختن مرکب سیاه از دود چراغ گیرند
بانگ
هاژویی کاتورگی (تحیر)، خود بینی
جمع خاصه، نزدیکان، مقربان
ترس، بیم، هراس
ذلیل، زبون، بدبخت
دلیر
نادان گول
خون آمخیته به آب، اشک خونین. یا خوناب زرد. اشک