جدول جو
جدول جو

معنی خنیق - جستجوی لغت در جدول جو

خنیق
(خَ)
خبه کرده شده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گودال عریض و عمیقی که برای جلوگیری از حملۀ دشمن یا برگرداندن سیل گرداگرد شهر یا قلعه حفر می کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انیق
تصویر انیق
زیبا و پسندیده، شگفت آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخنیق
تصویر تخنیق
خفه کردن، فشار دادن گلوی جانداری تا خفه شود، در علوم ادبی در علم عروض انداختن میم مفاعیلن که فاعیلن بشود و به جای آن مفعولن بگذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خناق
تصویر خناق
دیفتری، بیماری واگیرداری که باعث ایجاد عشایی کاذب در حلق و حنجره می شود، از عوارض آن گلودرد، تب، سرفه، گرفتگی صدا و در صورت وخامت، ناراحتی های قلبی، کلیوی و فلج دست و پا را موجب می شود، بادزهره، زهرباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلیق
تصویر خلیق
خوش اخلاق، دارای اخلاق نیک
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
خبه کردن کسی را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). فشردن حلق کسی تا بمیرد. یقال: خنقته العبره، ای غص بالبکاء حتی کأن الدموع اخذت بمخنقه . (اقرب الموارد) (المنجد) ، سخت به گریه افتاد چنانکه گویی گریه گلوی او را گرفته است، پرکردن خنور را، نزدیک شدن سراب که بپوشد سرهای کوهها را، نزدیک شدن به چهل سال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، (اصطلاح عروض) تخنیق هم خرم است الا آنکه در اشعار عرب این زحاف جز در اول بیت جایز نمی دارند و چون عجم در سایر اجزاء بیت نیز روا میدارند آنرا در غیر صدور نامی دیگر نهاده اند و به گلو بازگرفتن تشبیه کرده و مفعولن چون در حشو بیت افتد واز مفاعیلن منشعب باشد آنرا مخنّق خوانند. (المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 36). رجوع به خرم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خنبق
تصویر خنبق
بخیل، ممسک، تنگدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خناق
تصویر خناق
جام خبه کردن از گلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنیق
تصویر فنیق
گشن نژاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنیق
تصویر عنیق
دست به گردن
فرهنگ لغت هوشیار
پسر خوانده، کبتنگبین چوبی که بر سر آن موم انگبین دار گذارند و در کندو نهند تا کبت (زنبور عسل) بچگان را انگبین خوراند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنیق
تصویر سنیق
خانه گچکاری شده، گچه ستاره ای است
فرهنگ لغت هوشیار
گودی که گرداگرد شهری یا لشکرگاهی کنند از برای منع سیل یا دشمن، گودال عریض که دور شهر بکشند برای جلوگیری از عبور دشمن یا برگرداندن سیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنیق
تصویر دنیق
گول آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنید
تصویر خنید
پسند، قبول، تحسین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنیا
تصویر خنیا
سرود نغمه آواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخنیق
تصویر تخنیق
خبه کردن کسی را، فشردن حلق کسی تا بمیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنیف
تصویر خنیف
جامه بزرکی برکی، بزرک پست، شادی فراوان، شتر پر شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنین
تصویر خنین
گریه در بینی، خنده در بینی
فرهنگ لغت هوشیار
ژندگک کهنه پاره خوگیر رام آرام، سزاوار، فر آفرید (تمام خلقت) خوشخوی با این آرش در تازی نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفیق
تصویر خفیق
آواز آب، آوای باد، چرتی، دل تپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریق
تصویر خریق
زمین پست علفناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنیق
تصویر حنیق
خشمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنیس
تصویر خنیس
اوجی (گویش مازندرانی) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انیق
تصویر انیق
پسندیده، تعجب آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنیق
تصویر زنیق
با پشتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خندق
تصویر خندق
((خَ دَ))
گودالی که گرداگرد شهر، قلعه و مانند آن درست می کردند تا مانع از ورود دشمن و سیل گردد، جمع خنادق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلیق
تصویر خلیق
((خَ))
خوش خلق، خوش خوی، سزاوار، شایسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خناق
تصویر خناق
((خُ))
دیفتری، بیماری ای که در گلو پدید آید و حلق و حنجره و قصبه الریه را مبتلا کند، خناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخنیق
تصویر تخنیق
((تَ))
خفه کردن، در علم عروض، حذف کردن «م» از اول «مفاعیلن»
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنیا
تصویر خنیا
((خُ))
سرود، نغمه، آواز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انیق
تصویر انیق
خوش آیند، شگفت آور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنیا
تصویر خنیا
موسیقی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خندق
تصویر خندق
کندک
فرهنگ واژه فارسی سره