جدول جو
جدول جو

معنی خنیا - جستجوی لغت در جدول جو

خنیا
سرود، آواز، نغمه
تصویری از خنیا
تصویر خنیا
فرهنگ فارسی عمید
خنیا
(خُ)
سرود و ساز و نغمه باشد چه خنیاگر خواننده و سازنده و سرودگوی را گویند و به این معنی بتقدیم ’یای’ حطی بر ’نون’ هم آمده است. (برهان قاطع). سرود. ساز. نغمه. آهنگ. ترانه. (ناظم الاطباء). موسیقی. (یادداشت بخط مؤلف). رامش بود اعنی سرود و بدین سبب سرودگوی را خنیاگر گویند. (صحاح الفرس) :
ز رامش جهان بانگ خنیا گرفت.
اسدی
لغت نامه دهخدا
خنیا
سرود نغمه آواز
تصویری از خنیا
تصویر خنیا
فرهنگ لغت هوشیار
خنیا
((خُ))
سرود، نغمه، آواز
تصویری از خنیا
تصویر خنیا
فرهنگ فارسی معین
خنیا
موسیقی
تصویری از خنیا
تصویر خنیا
فرهنگ واژه فارسی سره
خنیا
آواز، ترانه، نغمه، سرود، موسیقی
متضاد: نوحه، مرثیه، سوگ سرود
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بنیا
تصویر بنیا
(دخترانه)
تو فرزند منی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دنیا
تصویر دنیا
(دخترانه)
عالم و گیتی، جهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آنیا
تصویر آنیا
(دخترانه)
نام مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژنیا
تصویر ژنیا
(دخترانه)
ژنیک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دنیا
تصویر دنیا
مقابل آخرت، زندگانی حاضر، جهانی که در آن هستیم، در علم نجوم کرۀ زمین، جهان، گیتی، کهن بوم، کهن دز
دنیا خوردن: کنایه از بهره بردن از مال و ثروت و نعمت های دنیا، عیش و نوش کردن مثلاً دنیا دیدن به از دنیا خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنکا
تصویر خنکا
سرمای ملایم و مطبوع، خنکی، خوشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنیا
تصویر تنیا
نوعی کرم انگلی دراز و نواری شکل که از طریق گوشت آلوده وارد بدن انسان می شود، کرم کدو، کدودانه
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
نباتی است خوشبوی از جمله پودنه به این نام در میان گیلانیان معروف است و در مازندران اوجی گویند شبیه است به سیسنبر و مایل بسیاهی و با خاصیت اخراج زلوی در حلق مانده کند و قوی تر از اقسام پودنه است و آن را بعربی خشیشهالعلق خوانند. (از انجمن آرای ناصری) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
تریدی که از نان فطیر ساخته میشود. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
آذوقه و مأکولاتی که از خارج در شهری حمل میکنند. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
ردی ترین کتان. ج، خنف، جامه ای سپید و ستبر از کتان. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، اثر. راه، نشاط. شادی فراوان، ما تحت بغل ناقه، ناقۀ بسیار شیر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
خبه کرده شده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نوعی از لباس خشن و درشت که درویشان پوشند. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
گریه در بینی. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). هو البکاء مع غنه. (مهذب الاسماء) ، خنده در بینی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ یَ)
فحش. (منتهی الارب). منه: کلمه خنیه، کلام و سخن فحش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَزْ)
تأنیث خزیان. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(ثُ / ثَ)
ثنوی، سر و پاهای شتر قمار، اسم است استثنا را و هر چه که آنرا استثنا کنند
لغت نامه دهخدا
(خِ)
امتصاص. مک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
شهرت. اشتهار. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). آوازه، صدائی که از طاس برآید. (برهان قاطع). رجوع به خنیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنیا
تصویر تنیا
فرانسوی کرم کدو
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی چوبین یا فلزی بشکل مثل قائم الزاویه دارای یک زاویه 90 درجه و دو زاویه 45 درجه (معمولا) در دو گوشه مجاور و آن برای ترسیم زاویه و خط عمودی بکار رود. برای ترسیم خطوط متوازی از دو گونیا استفاده میشود. بنایان و نجاران نیز از گونیا های بخصوص استفاده میکنند: کو نوح که ساز هاش بخشم یا مسطر و گونیاش بخشم. (تحفه العراقین)، ریسمانی که استاد بنا بوسیله آن رنگ عمارت را میریزد، قطعه آهن صاف بشکل یا که برای محکم کردن بند و بست چوب بکار رود، آلتی برای اندازه گرفتن قطر اشیا استوانه یی، شاغول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنید
تصویر خنید
پسند، قبول، تحسین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنیس
تصویر خنیس
اوجی (گویش مازندرانی) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنیف
تصویر خنیف
جامه بزرکی برکی، بزرک پست، شادی فراوان، شتر پر شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنین
تصویر خنین
گریه در بینی، خنده در بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنیا
تصویر دنیا
زندگانی، حاضر، گیتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنیا
تصویر دنیا
((دُ))
جهانی که در آن هستیم، کره زمین
دنیا را آب ببرد او را خواب می برد: کنایه از به خواب سنگین فرو رفته است، از همه چیز و همه کس غافل است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دنیا
تصویر دنیا
گیتی، جهان
فرهنگ واژه فارسی سره
پادوی خانه، نوکرخانه
فرهنگ گویش مازندرانی