- خنوز
- بویناکی گوشت
معنی خنوز - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شیر بیشه
جمع خز، از پارسی خزها جامه های خز
پلیدی سرگین پلیدی، شکاف شکاف کلبه و کپر
خشم
غدار، مکار، پیمان شکن
غائب کردن
آلات و لوازم خانه از ظرف و کاسه و کوزه و خم و غیره
چاک و شکاف
کنز ها، گنج ها، جمع واژۀ کنز
هر نوع ظرف سفالی مانند کاسه، کوزه، سبو و خم، برای مثال از آن دوست و دشمن نیارم به خانه / که خالی ست از خشک و از تر خنورم (سنائی۲ - ۲۰۵)
جمع عنز، بنگیرید به عنز
جمع کنز: گنجها
تاکنون، تا حالا
چاک، شکاف
پنهان و غایب شدن
دشمنی، خصومت، عداوت
دشنامگویی
مخفف هنوز
هنوز، برای مثال سپهری که پشت مرا کرد کوز / نشد پست گردان به جای است نوز (فردوسی - ۱/۱۱۳)