جدول جو
جدول جو

معنی خنوز - جستجوی لغت در جدول جو

خنوز
(خَنْ نو)
کفتار، صف اخیر در جنگ. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
خنوز
(تَ)
بو گرفتن گوشت. متعفن شدن. خنز. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
خنوز
بویناکی گوشت
تصویری از خنوز
تصویر خنوز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خنوس
تصویر خنوس
پنهان و غایب شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنوز
تصویر تنوز
چاک، شکاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنور
تصویر خنور
هر نوع ظرف سفالی مانند کاسه، کوزه، سبو و خم، برای مثال از آن دوست و دشمن نیارم به خانه / که خالی ست از خشک و از تر خنورم (سنائی۲ - ۲۰۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنوز
تصویر کنوز
کنز ها، گنج ها، جمع واژۀ کنز
فرهنگ فارسی عمید
(خُ)
علامت در روی زرع که تقسیم می کند آنرا بنصف و ربع و غیره، درز مابین تخته های کشتی که از میان آنها آب تراوش کند. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
خروس. خروه. خرو. (یادداشت بخط مؤلف) :
آن پسر پاره دوز شب همه شب تا بروز
بانگ کند چون خروز ((اسکی پاپوج کیمده وار)).
مولوی
لغت نامه دهخدا
(خُ)
جمع واژۀ خز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
تریدی که از نان فطیر ساخته میشود. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خِنْ نَ)
خنّور. (منتهی الارب) (ازتاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خنّور شود.
- ام خنور. رجوع به ام خنّور شود
لغت نامه دهخدا
(خَ وَ)
پلیدی مردم و ستور و جز آن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، فرجه در کازه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
شتری که در وقت دویدن سوی سوار سرگرداند (مذکر و مؤنث در آن یکسان است). یقال: ’جمل خنوف’ و ’ناقه خنوف’ ج، خنف
لغت نامه دهخدا
(خَ)
غدار. مکار. پیمان شکن. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(خِنْ نَ)
خوک بچه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (ازلسان العرب). ج، خنانیص، ریزه از هر چیزی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خِنْ نَ)
شیر بیشه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سپس ماندن از کسی. خنس. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از ترجمان علامۀ جرجانی) ، سپس کردن کس را. خنس، گرفتن نر انگشت را. خنس، غایب کردن کسی را. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). خنس، پنهان شدن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (ترجمان علامۀ جرجانی). خنس
لغت نامه دهخدا
(خِنْ نو)
دنیا. خنوّر (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
خشم. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هنوز
تصویر هنوز
تاکنون، تا حالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنوز
تصویر کنوز
جمع کنز: گنجها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنوز
تصویر عنوز
جمع عنز، بنگیرید به عنز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنوز
تصویر تنوز
چاک و شکاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنور
تصویر خنور
آلات و لوازم خانه از ظرف و کاسه و کوزه و خم و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنوس
تصویر خنوس
غائب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنوع
تصویر خنوع
غدار، مکار، پیمان شکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنوف
تصویر خنوف
خشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنوه
تصویر خنوه
پلیدی سرگین پلیدی، شکاف شکاف کلبه و کپر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزوز
تصویر خزوز
جمع خز، از پارسی خزها جامه های خز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبوز
تصویر خبوز
شیر بیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هنوز
تصویر هنوز
((هَ))
تا این زمان، تا این هنگام، تاکنون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنوز
تصویر کنوز
((کُ))
جمع کنز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنوز
تصویر تنوز
((تَ نُ))
شکاف، چاک، تنوزه هم گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنور
تصویر خنور
((خَ))
ظرف سفالی مانند کاسه، کوزه و امثال آن
فرهنگ فارسی معین