سپس ماندن. یقال: خنس عنه خنساً و خنوساً، سپس کردن و گذشتن از آن. یقال: خنس زیداً، گرفتن نر انگشت. یقال: خنس الابهام، غایب کردن دیگری را. یقال: خنس بفلان. منه الحدیث: یخرج عنق من النار فتخنس بالجبارین فی النار، ای تدخلهم و تغیبهم فیها، غایب گردیدن. پنهان شدن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
سپس ماندن. یقال: خنس عنه خنساً و خنوساً، سپس کردن و گذشتن از آن. یقال: خنس زیداً، گرفتن نر انگشت. یقال: خنس الابهام، غایب کردن دیگری را. یقال: خنس بفلان. منه الحدیث: یخرج عنق من النار فتخنس بالجبارین فی النار، ای تدخلهم و تغیبهم فیها، غایب گردیدن. پنهان شدن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
سپس رفتگی بینی از روی با اندک بلندی سر آن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (ازلسان العرب) ، از عیوب اسب که در فوق دومنخرۀ او فرورفتگی دیده میشود و بر اثر آن اسب نفسش تنگ میشود و نمی تواند بدود. (صبح الاعشی ج 2 ص 25)
سپس رفتگی بینی از روی با اندک بلندی سر آن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (ازلسان العرب) ، از عیوب اسب که در فوق دومنخرۀ او فرورفتگی دیده میشود و بر اثر آن اسب نفسش تنگ میشود و نمی تواند بدود. (صبح الاعشی ج 2 ص 25)
فجور کردن و متهم گردیدن، نرمی کردن مرد با زنان و معاشرت کردن با آنان به مغازله و ملاعبه. منه:خنع الرجل النساء، ذلیل و خاضع گردیدن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). منه: خنع له خنوعاً، ای ذلیل و خاضع گردید مر او را
فجور کردن و متهم گردیدن، نرمی کردن مرد با زنان و معاشرت کردن با آنان به مغازله و ملاعبه. منه:خنع الرجل النساء، ذلیل و خاضع گردیدن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). منه: خنع له خنوعاً، ای ذلیل و خاضع گردید مر او را
نباتی است خوشبوی از جمله پودنه به این نام در میان گیلانیان معروف است و در مازندران اوجی گویند شبیه است به سیسنبر و مایل بسیاهی و با خاصیت اخراج زلوی در حلق مانده کند و قوی تر از اقسام پودنه است و آن را بعربی خشیشهالعلق خوانند. (از انجمن آرای ناصری) (آنندراج)
نباتی است خوشبوی از جمله پودنه به این نام در میان گیلانیان معروف است و در مازندران اوجی گویند شبیه است به سیسنبر و مایل بسیاهی و با خاصیت اخراج زلوی در حلق مانده کند و قوی تر از اقسام پودنه است و آن را بعربی خشیشهالعلق خوانند. (از انجمن آرای ناصری) (آنندراج)