- خنس ((خِ نِ))
- گرفتاری، درماندگی
معنی خنس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناراحتی، اشکال
کالا، ژاد، گینه
خو گرفته، خو گیرنده، مانوس خو گرفته، خو گیرنده، مانوس
خوگیر، خوگیرنده تر، سربه راه
خو گیری
پنج یک
خسیس
نا کس و بی غیرت و بیقدر و حقیر و فرومایه پلیدی، ریم
سوسن ژاپنی از گیاهان
آنچه که شامل انواع متعدده باشد مثل جنس حیوان که شامل انسان و سایر جانداران است و شامل انواع باشد و نوع شامل اصناف و صنف شامل افراد، بمعنی کالا و متاع هم میگویند منجمد شدن آب منجمد شدن آب
به مشت گرفتن، ستم کردن
خراشیدن
چیرگی در کشتی، دریغگویی، اندک خوردن، ویران کردن، زشت خفتن ظب ریختن
ربودن
پنج یک، یک پنجم
اوجی (گویش مازندرانی) از گیاهان
باطل، ضایع، بیهوده
استهزاء کردن سست، شکسته، دوتاه
برق، روشنائی
خوی طبیعت
شیطان، دیو که وسوسه کند
آفات زمانه
زشت، فحش
غائب کردن
دشنامگویی
تباهی، فساد، بد ذاتی
خوشا بحال، نیک و خرم باد سرد، ضد گرم سرد مطبوع هوای خنک، خوب خوش نیک، تر تازه، صفت تحسین را رساند خوشا، نیکا، حبذا، خنکا خ
خبه شده، خبه کردن
فجور کردن و متهم گردیدن فروتن
جمع خانر، دوستان ناب یاران یکدل
دشمن کامی، بویناکی لاشه ، بی رواگی، پیمان شکنی
تر، چیزی که آب روی آن ریخته و آب بخود کشیده باشد
انبر کوچک
سازه ای برای ایجاد حصار