- خندندگی (خَ دَ دَ / دِ)
عمل خندیدن. ضحک. (یادداشت بخط مؤلف)
معنی خندندگی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(خوَ / رَ دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
حالت و چگونگی خورنده:
ازبیخورشی تنم فسرده ست
نیروی خورندگیش مرده ست.
نظامی.
، لیاقت. سزاواری. شایستگی. تناسب
ازبیخورشی تنم فسرده ست
نیروی خورندگیش مرده ست.
نظامی.
، لیاقت. سزاواری. شایستگی. تناسب
(خوا / خا دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
قرائت. (ناظم الاطباء) ، دعوت. طلب، قبول کردن کودکی را بجای فرزند. (ناظم الاطباء). کسی را که نسبت و خویشی ندارد خویش گرفتن، چون: برادرخواندگی، پسرخواندگی، خواهرخواندگی، دخترخواندگی، مادرخواندگی
(خَ بَ دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
عمل خربنده. حالت خربنده:
کاین چه زبونی وچه افکندگی است
کاه و گل این پیشه خربندگی است.
نظامی.
اگر سست رای است در بندگی
ز جان داری افتد بخربندگی.
سعدی
کاین چه زبونی وچه افکندگی است
کاه و گل این پیشه خربندگی است.
نظامی.
اگر سست رای است در بندگی
ز جان داری افتد بخربندگی.
سعدی
