- خندق
- کندک
معنی خندق - جستجوی لغت در جدول جو
- خندق
- گودی که گرداگرد شهری یا لشکرگاهی کنند از برای منع سیل یا دشمن، گودال عریض که دور شهر بکشند برای جلوگیری از عبور دشمن یا برگرداندن سیل
- خندق ((خَ دَ))
- گودالی که گرداگرد شهر، قلعه و مانند آن درست می کردند تا مانع از ورود دشمن و سیل گردد، جمع خنادق
- خندق
- گودال عریض و عمیقی که برای جلوگیری از حملۀ دشمن یا برگرداندن سیل گرداگرد شهر یا قلعه حفر می کردند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از ریشه پارسی آلنگ کندن آلنگ ساختن
پارسی تازی گشته فوندیگ، گروهه گلی کلوخ گروهه سربی
زفت بسیار زفت (زفت بخیل)
پارسی تازی گشته خردیگ شوربا پارسی تازی گشته گروهک (ساچمه)
بخیل، ممسک، تنگدل
جام خبه کردن از گلو
جمع خندق، از ریشه پارسی کندگ ها آلنگ ها
باز شدن لبها از شادی و خوشحالی
کمینه، فرومایه
حالتی در چهرۀ انسان به واسطۀ شعف، خوشحالی یا تمسخر که در آن لب ها گشوده می گردد و گاه با صدای مخصوصی همراه است
دیفتری، بیماری واگیرداری که باعث ایجاد عشایی کاذب در حلق و حنجره می شود، از عوارض آن گلودرد، تب، سرفه، گرفتگی صدا و در صورت وخامت، ناراحتی های قلبی، کلیوی و فلج دست و پا را موجب می شود، بادزهره، زهرباد
درختی از خانوادۀ پیاله داران با برگ های پهن و دندانه دار و گل های خوشه ای با میوه ای گرد کوچک قهوه ای رنگ و حاوی روغن که به عنوان آجیل مصرف می شود، پندک، بندق، گلوژ، گلوز
کنایه از سرانگشت حنابسته
فندق بستن: کنایه از حنا بستن به سرانگشتان
کنایه از سرانگشت حنابسته
فندق بستن: کنایه از حنا بستن به سرانگشتان
خندق ها، گودال عریض و عمیقی که برای جلوگیری از حمله های دشمن یا برگرداندن سیل گرداگرد شهر یا قلعه حفر می کردند، جمع واژۀ خندق
کاروانسرا مهمانخانه مهمانسرا پارسی است فوندیگ فندخ (گویش ارسباران) گلوز پندک فندک
((خَ دِ))
فرهنگ فارسی معین
حالتی در انسان که به سبب شادی و نشاط ایجاد شود و لب ها و دهان گشاد گردند
از خنده روده بر شدن: کنایه از خنده شدید و ممتد کردن
از خنده روده بر شدن: کنایه از خنده شدید و ممتد کردن
((فَ یا فُ دُ))
فرهنگ فارسی معین
درختی است از تیره پیاله داران، دارای برگ های پهن و دندانه دار، دانه آن کوچک و گرد با پوست سخت و مغز آن خوش طعم است
کاروان سرا، برای مثال در فندق نو بود دکانش / صد گوز دو مغز در دهانش (خاقانی۱ - ۲۳۹)
گلوله
فندق، درختی از خانوادۀ پیاله داران با برگ های پهن و دندانه دار و گل های خوشه ای با میوه ای گرد کوچک قهوه ای رنگ و حاوی روغن که به عنوان آجیل مصرف می شود، پندک، گلوژ، گلوز
فندق، درختی از خانوادۀ پیاله داران با برگ های پهن و دندانه دار و گل های خوشه ای با میوه ای گرد کوچک قهوه ای رنگ و حاوی روغن که به عنوان آجیل مصرف می شود، پندک، گلوژ، گلوز
Laugh, Laughter
Lachen
śmiech
笑 , 笑声
riso, risada
risata