جدول جو
جدول جو

معنی خندخریش - جستجوی لغت در جدول جو

خندخریش(خَ خَ)
استهزاء. مسخره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خنده خریش
تصویر خنده خریش
کسی که مردم به او می خندیدند و مسخره اش می کردند، مسخره، ریشخند
فرهنگ فارسی عمید
(خَ دَ / دِ)
ریشخند و او کسی باشد که مردم بعنوان تمسخر و ظرافت بر او خندند. (برهان قاطع). رجوع به خنده خریش شود.
- خنده ریش کردن، تمسخر کردن. استهزاء نمودن. ریشخند کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ / دِخَ)
کسی که بر او خنده زنند و ریشخند کنند و بمعنی فاعل و مفعول تمسخر هر دو آمده و آن را خنده ریش نیز گویند و ریشخند بهمین معنی است. (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج). مضحکه. مسخره. مایۀ سخریه. آلت استهزاء. (یادداشت بخط مؤلف) :
ای کرده مرا خنده خریش همه کس
ما را ز تو بس جانا ما را ز تو بس.
فرخی.
شهنشهی که زند پاسبان درگه او
ز قدر همت بر تیر چرخ خنده خریش.
شمس فخری (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(خُ خَ)
خرده خری. مقابل عمده خری. خرید عمده و بمقدار معتنی به نکردن از کالایی بلکه کم کم خریدن از آن کالا. مقابل خرده فروشی
لغت نامه دهخدا
(خُ)
آنکه ریشش کوچک است. کوسه. (یادداشت بخط مؤلف). سمعمع، آنکه ریش او کوتاه است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ)
می کهنه. شراب کهنه. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خنادر، گندم کهنه. (منتهی الارب). منه: حنطه خندریس
لغت نامه دهخدا
تصویری از خند خریش
تصویر خند خریش
استهزا مسخره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنده ریش
تصویر خنده ریش
کسی که مردم بدو خندندو او را مسخره کنند، ریشخند مسخره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خندریس
تصویر خندریس
می کهنه، گندم مانده شراب کهنه پاده کهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنده خریش
تصویر خنده خریش
((~. خَ))
کسی که مردم به او بخندند و مسخره اش کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خندریس
تصویر خندریس
((خَ دَ))
شراب کهنه
فرهنگ فارسی معین